رٌزباد در بایگانی خوابها

بازدیدها: 1010 فرانسویها میگویند: «بعد از هامفری بوگارت نباید بارانی پوشید.» منظورشان هم طبعا کاراکترهای بوگارت در فیلمهاست، مثل ریکِ کازابلانکا یا فیلیپ مارلوی خوابِ گران یا سم اسپیدِ شاهین مالت. بر کسی پوشیده نیست که آن لباس نهایی که شخصیتِ فیلم به تن دارد معمولا حاصل تفاهم میان سلیقهی بازیگر و کارگردان و طراح […]
چتر رنگی بر فراز شهر خاکستری

بازدیدها: 664 مهندس فرمان را میدهد دست رسول و گاز میدهد و روی تصویر (که فید میشود در سیاهی) میپرسد: «ترسو نباشی یه وقت؟» و رسول با پاسخش از همینجا به جهان فیلم قدم میگذارد: «نه آقا برا چی؟ نمیترسیم.» جهانی که با غلیظ کردن شدت رنگ زرد، در بافت تصویریاش و لکههای قرمز و […]
آنها شلیک میکنند!

بازدیدها: 408تماشای پنجاه قسمت سریال کلمبو برای من عملا چند ماه طول کشید. شاید دیدن پنجاه قسمت یک سریال دنبالهدار چندان وقتگیر نباشد (میشود طی یکی دو هفته این تعداد قسمت را دید)، اما دیدنِ قسمتهای هفتاد تا صد دقیقهای کلمبو با داستانهای مجزا و متکی به جزئیات مثل دیدن پنجاه فیلم سینماییست، البته فیلمهایی […]
گیسوی تو به رقص نزدیکتر است

بازدیدها: 1284«گیسوی تو به رقص نزدیکتر است». این جملهی مبهم را مردی به زنی میگوید، در فیلمی آلمانی و حتما ساخته شده پیش از دههی ۱۹۳۰. اما من نه اینجا نه در هیچ پانویسی نمیتوانم اسم فیلم را ببرم، چون یادم نیست. فقط میدانم که سالها پیش این جمله را در میاننویس فیلمی صامت خواندهام، […]
اشباح زنده و سیبهای خیالی

بازدیدها: 1268 شاید روزی از پاییز سال ۱۳۷۹ بود یا سالی پیش یا سالی پس از آن. من در دفتر همایون پایور نشسته بودم و قرار بود همان روزها همراه او به عنوان فیلمبردار و یک گروه کوچک به رشت برویم و فیلم مستندی را که میخواستم از بازار رشت بسازم شروع کنیم. در زدند […]
ویل اسمیت ضربهی خیلی بدی زد

بازدیدها: 8221 وقتی ویل اسمیت با عصبانیت به روی صحنهی اسکار رفت و به کریس راک، بابت شوخی با موی کوتاه زنش، ضربه زد، لطمهاش فقط به صورت راک نبود بلکه بسیار پردامنهتر بود. با این یک ضربهی متعصبانه، او هم خشونت را ترویج داد، هم موقعیت زنها را تقلیل داد، هم به صنعت سرگرمی […]
شراب تابستان

بازدیدها: 804 فیلم تازهی میا هنسنلوو شاید برای طرفداران متعصب اینگمار برگمان، کارگردان اسطورهای سوئدی، تا حدی ناامیدکننده باشد. آنها احتمالا انتظار داشتند در فیلمی که چنین عنوانی را یدک میکشد شاهد فضاهای برگمانی، تجربهی برگمانی یا دستکم رویکرد برگمانی با مصالح داستانی باشند. جزیره برگمان اما فیلمی تابستانیست با رنگهای شاد، روابط محترمانه و […]
ردپاهای کوچک موجودات بزرگ

بازدیدها: 401 آنطور که نقل است گویا اولبار علمیتخیلینویسِ آمریکایی رابرت آنسون هاینلاین بوده که در مقالهای که سال ۱۹۴۷ در The Saturday Evening Post به نگارش درآورده، از عبارت Speculative fiction استفاده کرده است؛ به انگیزهی جمعبندی بیچونوچراترِ گونهای خاص از گونههای قصهگویی، که بسیار پُرریشه است و پر دسته و پرمسئله؛ و تعریفی […]
تهی از خاطرات سبز

بازدیدها: 175 «من از تصور بیهودگی اینهمه دست و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم» یک میز غذا پس از صرفِ غذا، همراه با بساطی برجامانده بر آن که گویی کسی نیست ــ یا هست امّا نمیخواهد یا یارای آن ندارد ــ که جمعشان کند. تابلوهای مجموعهی «از نفس افتاده» همگی بازنمودی از این […]
پوست انداختن

بازدیدها: 590 تماشاگر وضعیت تماشاگر پوست بیشباهت به مادر آراز نیست. پیرزن که عمری افسار جنها را در دست داشته و چموخم مراوده با آنها را میدانسته، اکنون رکب خورده و رشتهی امور از دستش در رفته است. این بار جنها افسار گسستهاند تا دورهاش کنند و بازیاش بدهند. پوست حتی با جدیترین مخاطبانش چنین […]
ملاقات با نهنگ [۱]

بازدیدها: 1155 یک قاب را میتوان عنصری برای مرزبندی یک منطقه یا یک سطح معین دید. برای تأکید بر جایی مشخص از جهان بصری. شبیه یکجور استعاره یا صنعت ادبی. الشاندرا آی کینتاس [۲] جهان توئین پیکس دیوید لینچ در شروع، جهانی بود ثبت شده روی نگاتیو ۳۵ میلیمتری، ترکیببندی یا درواقع compose […]
قهرمانیها؟… آه، اسبها پیرند

بازدیدها: 4884 قهرمان نه مثل چهارشنبهسوری با دقت دراماتیک مینیاتوری و موقعیتهای عاطفی شخصیتهایش آدم را تحت تاثیر قرار میدهد، نه مثل فروشنده آدم را بابت برخی لحظهها و مایهها حرص میدهد، نه مثل جدایی و درباره الی با جنبههای متناقضاش دچار دوگانگی میکند، و نه حتی مثل گذشته و همه میدانند است که ضعفهایش […]
بچههای گریانی که نیستند

بازدیدها: 1274 آقا و خانم مامییا، پدر و مادر نوریکو، دونفری به گردش رفتهاند و حالا کنار یک باغچه بیرون ساختمانی نشستهاند. از پیش میدانیم که پسرشان در جنگ گم شده است، و حالا مثل همیشهی ازو مسئلهی خانواده ازدواج نوریکو است. آقای مامییا: امروز واقعا به من خوش گذشت. خانم مامییا (با دست راستش […]
جاهایی هست که زمان ایستاده

بازدیدها: 760 چهارراه آخرین نمایشنامهی بهرام بیضایی پیش از جلای وطن، لبریز از نشانههاییست که مخاطب را وسوسه میکنند در گوشهگوشهی آن ردّ آثار پیشینِ مولّف را بجوید و در ذهنْ مسیرِ پر افت و خیزی را که این نشانهها با آن بالا و پایین و دفرمه شدهاند مرور کند. با این حال اگر با […]
…و مرگ، آن درخت تناور بود*

بازدیدها: 2328 دلبستگی و انسِ نگارنده با آخرین ساختهی صفی یزدانیان، جدا از انگیزههای سینمایی که به آنها اشاره خواهم کرد، وابسته به نوعی همخوانیِ فضای آن با این روزهای کرختِ کروناییست. بهنظر میرسد آمیختگی حسیِ مخاطب با اتمسفر فیلم در این عصر ناخوشی، حاصلِ آمیختن ناخودآگاه دو نگاه زیباییشناسی و زیستشناسی به اثر است؛ […]
همچون در یک آینهی تار

بازدیدها: 2333 سالها پیش آذر نفیسی در کلاس درساش دربارهی ادبیات به شاگردهایش میگفت (نقل به مضمون): «اگر میخواهید بفهمید نوشتههای داستایفسکی چرا مهم است، بروید نگاهی بیندازید به دفترچه خاطرات خودتان و ببینید حتی در نوشتههایی که قرار نیست کسی بخواند چهقدر خودتان را مظلوم و موجه نشان دادهاید. در این نوشتهها همیشه دیگراناند […]
دریغا عشق که شد و باز نیامد

بازدیدها: 2763 سکانس پایانی ناگهان درخت محرک اصلی این نوشته است. این پایان نه تنها هیچ نشانی از فرودِ تسکیندهندهی سینمای بدنه ندارد، در غوغای موسیقیِ کوبنده و هشداردهندهاش، و در تعددِ کنشها و شناسههای نمادیناش، حامل نیروی انباشتهایست که مسیرِ تا آن لحظه آرام و سلّانه طیشدهی فیلم را بحرانی میسازد و به جای […]
نگاهی به «شطرنج باد» محمدرضا اصلانی

بازدیدها: 5065 آنچه گذشت اگر منظور از فیلم مهجور اثری تکافتاده، دیدهنشده و قدرنادیده باشد سخت بتوان در سینمای ایران مهجورتر از شطرنج باد پیدا کرد. مسئله صرفاً این نیست که فیلم طی حیاتِ چهل و چند سالهاش تنها چهار سانس رنگِ پرده را دید۱. از بد حادثه فیلمهای مهم دیگری هم هستند که به […]
لورل و هاردی بودن/ لورل و هاردی شدن

بازدیدها: 1326 تقدیم به شهرام جعفرینژاد در بیشتر آثارِ بیوگرافیک، مشخصاً آنها که به شمایلی معاصر میپردازند، درست یا غلط، میان بدل و اصل مقایسهای به میان میآید که بهندرت به نفع فیلمها تمام میشود. معمولاً هر چه شخصیت از حیثِ زمانی به ما نزدیکتر و نسبتاش با دوربین پررنگتر باشد، پرداختن و قبولاندناش دشوارتر […]
دربارهی «بدنم را گم کردم» (ژرمی کلاپین)
بازدیدها: 1191 مقدمه فیلم بدنم را گم کردم، اولین فیلم بلند ژرمی کلاپین، فیلمساز چهلوشش سالهی فرانسوی، انیمیشن مسحورکنندهای بود که در بحبوحهی آشفتگیها و ناباوریهای دی ماه سال جاری به داد من رسید و موفق شد مرا هشتادویک دقیقه از جهانی پر از خشم و ابهام جدا کند و با خود به دنیایی پر […]
در غربت
بازدیدها: 757 عکسها: سیدمهدی موسویتبار تصویر آنچه غریبه است ترسناک است. و در تئاتر بیگانه در خانه غریبگی اول و روبنایی، غرابت بصریست. در ابتدا در تاریکی صحنه یک خانه میبینی، با دیوارها و پنجرههای آشنا. یک خانه میبینی و یک پرده بالایش. کمی نور میآید و جملاتی روی پرده میافتد. فکر میکنی این پرده برای […]
«سمنبويانی» براي سرخپوستِ ناديده
بازدیدها: 1553 قصهها احتمالا یکی از قدیمیترین ابزارهایی که آدم و شاید خدا، خلق کرده «قصه» است. ابزارها چیزهاییاند که بودنمان را راحت میکنند. راحتتر. راهمان را هموارتر، خوابمان را شیرینتر، و کارمان را آسانتر. شاید بتوان اینطور تصور کرد که در زمانهای بسیار قدیم، زمانهای خدایانِ بسیار، قصهها، عشق و مرگ و تصادم خدایانِ […]
تکدرخت و طناب
بازدیدها: 1178 چشماندازِ یک تکدرخت؛ پای آن پیکری، به نظر بیجان رهاشده و بر شاخههایش طنابی آویخته که با آهنگِ باد میرقصد. بینِ تابلوهایی که درختِ گلابیِ وحشی با آنها به یاد میآید، این یکی را میتوان مشخصاً برگرفته از کیارستمی دانست و به یاد آورد جیلان از همان گامهای نخست، وقتی در فضای روستاییِ […]
دربارهی «رضا» (علیرضا معتمدی)
بازدیدها: 2533 ۱ بازوی چرخان پرگار. پرگار برکنارشونده. محیط دایره. مکان هندسی بینهایت نقطه همجوار. زمين بازی آفریدهها. روايت. كسي در مركز قاب خوابيده است، در نمايی عمودی كه قوسی از نور بخش كمي از آن را روشن كرده و بقيه تاريك است. در همين نما كمكم نور دميده میشود و صبح میشود. رضا رو […]
«روما»ی کوارون و تصویرهای شگفتانگیزش
بازدیدها: 1600 مقدمه روما فضا را دوقطبی کرده. چند سال پیش (بهنظرم سر فیلم ماهی و گربه) نوشته بودم فیلمهایی که در موردشان توافق عمومی وجود دارد توهماند، و فیلمهایی که فضا را دوقطبی میکنند واقعیتاند. این که فیلمی را همه دوست داشته باشند معنیاش این نیست که مترهای یکسانی وجود دارد. همه دوست دارند، […]
وقتی پیرتر بودم
بازدیدها: 1484 کوارونوما. بحثی دیرینه بین نظریهپردازان سینما هست دربارهی تجربهی مسافر قطار و چگونگی تاثیر این سفر بر شیوهی ادراک این مسافر، که پیشتر ادراک بصری کُندتری از جهان داشت و حالا قطار، در نقطهی عطفی، با سرعتی سه برابرِ کالسکه زمان و مکان را میربود و به تبعْ اثری عمیق بر ادراک بصریاش […]