اسب سرکشِ بیقرار
ساتوشی آن طرف بلوار برَند شمالی روبهرویم ایستاده. یک دستش را به شکلی ناموفق سایهبان چشمها کرده و دست دیگرش بند کیسهی پلاستیکی قهوهای-زرد قنادی پورتوز است. من هم این طرف خیابان، یکی از همان کیسهها دستم است و جلوی در قنادی میخکوب ماندهام. انگار جن دیدهایم. زل زدهایم به کیسههای هم. شاید به […]
نادیده گرفتنِ گذشته دستورالعملی برای فاجعه است
در میانههای یادداشتهایی بر شهرها و لباسها (۱۹۸۹)، ویم وندرس فلسفهای را دربارهی هنرش فاش میکند: «فیلمسازی یکجور شیوهی زندگیست که نیروی محرکش چیزی نیست جز کنجکاوی.» او که پیشتر به خاطر اقتباساش از رمان پاتریشیا هایاسمیت، دوست آمریکایی (۱۹۷۷)، تحسین شده بود، کمی بعد از چهل سالگی بابت فیلم جادهای پاریستگزاس (۱۹۸۴) نخل طلا […]
جشنهای پیش از سوگواری
نتیجهی فیلم دیدن در جشنوارهها این میشود که بعدش که برمیگردی انگار فقط یک فیلم دیدهای. این برای کسی که چند سالیست فکر میکند هر فیلمی در عین حال فیلم دیگری هم هست، و فیلمها به هم راه دارند، فرآیند بدی نیست. و وقتی آن کس خودش را منتقد سینما نداند کارش حتی آسانتر میشود […]