زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

درباره‌ی کتاب «هفتادوپنج سال اول» به روایت بهمن فرمان‌آرا (محسن آزرم)

مجید اسلامی

سال‌ها پیش آذر نفیسی در کلاس درس‌اش درباره‌ی ادبیات به شاگردهایش می‌گفت (نقل به مضمون): «اگر می‌خواهید بفهمید نوشته‌های داستایفسکی چرا مهم است، بروید نگاهی بیندازید به دفترچه خاطرات خودتان و ببینید حتی در نوشته‌هایی که قرار نیست کسی بخواند چه‌قدر خودتان را مظلوم و موجه نشان داده‌اید. در این نوشته‌ها همیشه دیگران‌اند که ظالم و بدعهد و نانجیب‌اند و شمایید که شریف…

درباره‌ی رمان «بهشت و دوزخ» جعفر مدرس صادقی

علی نعمت‌الهی

اگر رمان را نخوانده‌اید، این نوشته ممکن است چیزهایی از داستان افشا کند. «خدیجه بعد از سه چهار روز تازه داشت راه می‌افتاد.» این جمله‌ی اول قصه است، و قصه ترک دوچرخه‌ی خدیجه به راه می‌افتد، در سراشیبی سنگچین یك كوچه باغ. خدیجه دختركی سبزه‌وش و پرنشاط است كه مشق دوچرخه‌سواری می‌كند. نویسنده با همان جمله‌ی اول به شیب قصه واردمان می‌كند، بی‌هیچ…

درباره‌ی کتاب «هفتادوپنج سال اول» به روایت بهمن فرمان‌آرا (محسن آزرم)

مجید اسلامی

سال‌ها پیش آذر نفیسی در کلاس درس‌اش درباره‌ی ادبیات به شاگردهایش می‌گفت (نقل به مضمون): «اگر می‌خواهید بفهمید نوشته‌های داستایفسکی چرا مهم است، بروید نگاهی بیندازید به دفترچه خاطرات خودتان و ببینید حتی در نوشته‌هایی که قرار نیست کسی بخواند چه‌قدر خودتان را مظلوم و موجه نشان داده‌اید. در این نوشته‌ها همیشه دیگران‌اند که ظالم و بدعهد و نانجیب‌اند و شمایید که شریف…

درباره‌ی رمان «بهشت و دوزخ» جعفر مدرس صادقی

علی نعمت‌الهی

اگر رمان را نخوانده‌اید، این نوشته ممکن است چیزهایی از داستان افشا کند. «خدیجه بعد از سه چهار روز تازه داشت راه می‌افتاد.» این جمله‌ی اول قصه است، و قصه ترک دوچرخه‌ی خدیجه به راه می‌افتد، در سراشیبی سنگچین یك كوچه باغ. خدیجه دختركی سبزه‌وش و پرنشاط است كه مشق دوچرخه‌سواری می‌كند. نویسنده با همان جمله‌ی اول به شیب قصه واردمان می‌كند، بی‌هیچ…

You cannot copy content of this page