زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

اسب چوبی

بحران به صورت ناگهانی اتفاق می‌افتد، و بدل می‌شود به وضعیتی خطرناک که برای برطرف کردنش باید کاری اساسی کرد. بحران کامل نبودن. مادر کاملی نبودن. گیر کردن در چاله. پناه بردن به چاه. ساعت نُه شبِ یک روز تعطیل است. ایستاده‌ام در آشپزخانه و تماشا می‌کنم که آب سیاه و بدبوی فاضلاب چه‌طور با […]

You cannot copy content of this page