آیدا در راه
فضا تاریک است. جز صفحهی روشن لپتاپ همهجا تیرهست و هیچ چیز دیده نمیشود. ما هم مثل مرد که قوز کرده و زل زده به روشنی صفحه، هیچ چيز دیگری نمیبینیم جز سیاهی مطلق و یک چهارگوش سفید و سطرهایی که روش ردیف شدهاند و تقریبا نیمش را پر کردهاند. برخلاف مرد که دارد […]