کتاب «عکس دستهجمعی با پدرخوانده» نوشتهی صفی یزدانیان یک ماهی هست توسط نشر گیلگمش منتشر شده و میتوانید آن را در کتابفروشیها بیابید. به بهانهی انتشار این کتاب، که نوشتهایست با رویکرد کاملا شخصی به سهگانهی کاپولا و پر از ارجاعهایی که به شکل تداعیهای ادبی نوشته شده (به بسیاری فیلمها و کتابها و حتی ماجراهای زندگی شخصی) با صفی یزدانیان به گفتوگو نشستهام. این درواقع مقدمهایست برای خواندن این کتاب. متاسفانه گفتوگوی از راه دور مشکلات فنی خودش را داشت و باعث شد کیفیت فنی صدا گاهی مطلوب نباشد. ولی امیدوارم نتیجه را بپسندید. اگر ساوند کلاد را نتوانستید باز کنید میتوانید این پادکست را از اینجا گوش کنید (یا دانلود کنید).
این هم لینک انکر:
مشخصات کتاب:
عکس دستهجمعی با پدرخوانده (سفر به سهگانهی کاپولا)، نوشتهی صفی یزدانیان. نشر گیلگمش (چشمه). ۲۶۰ صفحه. قطع رقعی
Views: 1083
9 پاسخ
برای من به عنوان یک خواننده عادی ادبیات و یک تماشاگر عادی سینما، این کتاب آقای یزدانیان پاسخ به دو پرسش چند سالهی بیجواب بود، اولی اینکه واقعا کسی میتواند از مرزهای کاری که فاستر والاس برای فدرر کرد در جستار روایی «فدرر هم تن و هم نه» فراتر برود؟ و دومی اینکه خواندن رمان پدرخوانده لذتبخشتر است یا تماشای فیلم آن؟ و حالا به نظرم جواب هر دو «همین کتاب» است که تجربهی مواجهه با آن، لذتبخشتر و سکرآورتر از هر ۳ تجربهی قبلی است. (چیزی شبیه حاصل جمع آب و تن تو ضربدر وقت تن شستن توی حسین منزوی است این کتاب!!!)
نکتهی جالب توجه دیگر (برای من) حضور «دعوت به سخت گرفتن/آسان نگرفتن/جدی گرفتن» در این پادکست بود، همان که در پادکست بازی تاج و تخت هم بود، هر دو بار هم از زبان مهمان شما شنیدیم عین این عبارت را. و این چیزی است که این روزها کمتر جایی میتوان نشانی ازش دید. ممنون از شما برای فراهم آوردن چنین جا و امکانی.
راستی دلیل خاصی داشت که برای essay اکثر معادلهای ممکن را نام بردید به جز «جستار روایی»؟
«جستار روایی» واقعا تعبیر ناهمواریست. ترجیح میدهم بگویم: «نوشتهی ادبی».
نوشتهی ادبی در ايران داریم؟ محمد قائد مثلا؟
نوشتههای قائد بهنظرم مقاله هستند. نوشتههای حبیبه جعفریان در همشهری داستان (قدیم) نمونههای خوبی هستند از essay.
همچنین در هر ۳جلد مجموعهی کآشوب، با فراوان نمونههای درخشان و چشمگیر مواجه میشویم بخصوص نوشتههای خانم مرشدزاده و آقای عبدیپور.
ریویونویسی شما فوق العاده است. بارها با نظرتان در مورد یک فیلم مخالف بودم اما نوشتهی شما را دوست داشتم. ای کاش شما هم در مورد دوست نداشتن پدرخوانده ها مینوشتید.
شاید فرصتی بعدتر برای نوشتن دربارهی «پدرخوانده»ها پیش بیاید. ولی اصولا از منفی نوشتن استقبال نمیکنم، بهخصوص در مورد فیلمهایی چنین محبوب. چه کاریست!
در این سالها مصاحبهها به صورت صوتی پادکست زیاد شده. داشتم فکر میکردم در گذشته این چقدر سوتفاهم ایجاد کرده. مثلا مجله فیلم را که میخوانیم کیمیایی و حاتمی کیا و فرهادی هر سه به یک شکل حرف میزنند. اما اگر میشنیدیم شاید جا میخوردیم. الان مثلا صحبت شما را بدون تغییر خاصی میشود نوشت اما نوشتن یزدانیان با حرف زدنش خیلی فرق میکند.
آخر پادکست بحث جالبی بود. همیشه دلم میخواست با کسی که به فیلم و سینما علاقه دارد ولی مطلقا در اینترنت و مجلات دنبال نقد و اطلاعات بیشتر در مورد فیلم نیست، فیلم تماشا کنم و نظرش را در مورد فیلمهای خاص تاریخ سینما بدانم. مثلا کوروساوا و ازو از فورد بیشتر جذاب بودند در حالی که شاید دور از ذهن باشه.