زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

تحریم جشنواره فیلم فجر، آری یا نه

در آستانه...

مجید اسلامی

بازنشر این نوشته (جز با اجازه‌ی نویسنده)‌ به هیچ شکلی در هیچ رسانه‌ای مجاز نیست.

در آستانه‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر اوضاع عادی نیست. دو ماه پیش سر گران شدنِ بنزین کل کشور دچار بحران شد و عده‌ی زیادی کشته شدند، بعدتر آمریکا علیه ایران حمله‌ی تروریستی انجام داد، ایران پایگاه‌های خالی آمریکا را هدف قرار داد، هواپیمای مسافری اوکراین با ۱۷۶ مسافر نخبه و اغلب دوتابعیتی مورد اصابت موشک خودی قرار گرفت و حاکمیت طول کشید تا آن را گردن بگیرد، خیابان‌ها پر از تظاهرکننده شد و آدم‌ها شروع کردند به واکنش نشان دادن و یکی از این واکنش‌ها پیشنهاد تحریم جشنواره‌های دولتی بود، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره تجسمی فجر، و جشنواره فیلم فجر.

این همه خشم و واکنش طبیعی‌ست. بعد از ماجراهای غم‌بار ده سال پیش، بعد از آن همه امیدی که سال ۹۲ به دولت جدید داشتیم و محقق نشد، مشاهده‌ی این همه بی‌کفایتی، دروغ، فساد و نابلدی. مسئولینی که بلد نیستند حرف بزنند، تندروهایی که ارث پدرشان را می‌خواهند و هنوز خواب آن دوره‌ی هشت ساله‌ی نکبت (۸۴ تا ۹۲) را می‌بینند (و با این وضعیت بعید نیست به‌زودی به قدرت بازگردند)، سیل، زلزله، آلودگی هوا، بالا رفتن قیمت ارز، ریزگردها، تغییرات اقلیمی، زندانی شدن فعالان اجتماعی و محیط زیستی‌ها، مهاجرت ورزشکاران مدال‌آور، فسخ قرارداد مربیان خارجی فوتبال، فقر، تورم، تحریم‌ها… می‌گویند تحریم جشنواره یک عمل حداقلی‌ست، برای همدردی با خانواده‌های قربانیان، برای نشان دادنِ این که اوضاع عادی نیست، برای واکنش به دروغ: «بالاخره باید کاری کرد». حرف معقولی به نظر می‌رسد.

بسیاری از اهالی تئاتر جشنواره‌ی تئاتر فجر را تحریم کرده‌اند. اما اغلب این نمایش‌ها پیش‌تر اجراهای عمومی‌شان تمام شده و اجرای فجر فقط چند اجرای محدود است برای دوباره دیده شدن، و البته برای جایزه. منظورم این نیست که این‌ها تاوان نمی‌دهند. اما نمی‌دانم اگر قرار بود فرصت نمایش عمومی‌شان را به خطر بیندازند هم این‌قدر پرشور تحریم می‌کردند یا نه. البته نمایش‌های دیگری هم هستند که فجر برای‌شان ویترین است، دورخیزی‌ست برای اجرای عمومی. گروه‌های شهرستانی و کم‌تر شناخته شده. شاید آن‌ها با تحریم، اجرای عمومی‌شان را به خطر می‌اندازند. آن‌ها شاید تاوان بزرگ‌تری می‌دهند: احتمال محرومیت. با این حال در تئاتر هیچ‌وقت جشنواره فجر این‌قدرها هم مهم نبوده و ماهیت اقتصادی تئاتر با سینما فرق دارد. درباره‌ی جشنواره تجسمی و موسیقی فجر هم چیز زیادی نمی‌دانم.

اما جشنواره فیلم ماجرایش فرق می‌کند. راستش جشنواره‌ی فیلم فجر به‌نظرم هیچ‌وقت عملا جشنواره‌ی حکومتی نبوده، جشنواره‌ی ملی بوده. مهم نیست اسمش فجر است و در ده روز دهه‌ی فجر برگزار می‌شود. ما هیچ‌وقت حس نکرده‌ایم که در یک جشن شرکت می‌کنیم. این جشنواره همیشه فرصتی بوده برای تماشای فیلم‌ها. بسیاری از این فیلم‌ها در تایید حاکمیت نبوده. کسی از مسئولان دل خوشی ازشان نداشته. برخی از آن‌ها بعدتر هرگز به نمایش درنیامده، یا مدت‌ها طول کشیده تا فرصت اکران پیدا کند. دلیل استقبال از جشنواره فیلم فجر همین بوده. این یک رویداد واقعا فرهنگی‌ست. بزرگ‌ترین رویداد فرهنگی سال در این چهل سال. هرگز جشنواره‌های تئاتر و موسیقی و تجسمی به این حد از تاثیرگذاری و اهمیت نرسیده‌اند. این تنها رویداد سینمایی فراگیر سال است، تنها ویترینی که برخی فیلم‌سازان رادیکال‌تر و تجربی‌تر برای دیده شدن کارشان در اختیار دارند. سال‌هاست که می‌گویند اجبار نمایش فیلم در فجر به عنوان شرط اکران از میان رفته، ولی عملا بدون نمایش در فجر کدام فیلم‌ساز مستقلی می‌تواند از هزارتوی پخش‌کننده‌ها و سینمادارهای طمع‌کار بازاری عبور کند؟ حتی با نمایش در فجر و استقبال تماشاگران فجر هم این امکان چندان چشم‌گیر نیست. برای همین هم هرگز هیچ‌کس در هیچ دوره‌ای جشنواره‌ فیلم فجر را تحریم نکرده. نه حتی بیضایی و مهرجویی و کیارستمی در دهه‌ی شصت، نه فرمان‌آرا در دهه‌ی هفتاد بعد از قتل‌های زنجیره‌ای، نه حتی سال ۸۸… چرا؟ نه برای گرفتن جایزه و شرکت در جشن، بلکه فقط برای امکان دیده شدن.

فرمان‌آرا ترجیح داد فیلم بوی کافور، عطر یاس را که درباره‌ی قتل‌های زنجیره‌ای ساخته بود در فجر به نمایش دربیاورد. رخشان بنی‌اعتماد دوست داشت فیلم تلخ خون‌بازی‌اش در فجر دیده شود، و کیانوش عیاری می‌دانست فیلم تلخ خانه‌ی پدری جز در فجر شاید فرصت دیگری برای دیده شدن نداشته باشد (که عملا نداشت). حتی در دوره‌ی اول جشنواره‌ فیلم فجر، پس از آن دوران بسیار ملهتب سیاسی ابتدای انقلاب، دوران درگیری‌های خیابانی و ترور و اعدام، کسی به فکر تحریم جشنواره نبود. خط قرمز کیمیایی، حاجی واشینگتن حاتمی و مرگ یزدگرد بیضایی برای اولین و آخرین بار در همان جشنواره دیده شد. سنت جشنواره‌ فجر، نه به عنوان یک جشن، بلکه به عنوان فرصتی استثنایی برای دیدن فیلمی خاص، از همان موقع بنا نهاده شد، و همه پذیرفتیم این هزینه را بدهیم که دولت‌های وقت این استقبال را به پای همدلی با خودشان و شرکت در «جشن» بگذارند. چه باک!

جشنواره فیلم فجر یک تریبون است که اغلب مواقع سعی کرده‌اند آن را به یک مسابقه‌ی پیش‌پاافتاده تقلیل دهند. واقعا آن جایزه‌ها و کاندیداها چه اهمیتی داشته؟ سال‌هاست که می‌شود با نگاهی به ترکیب هیات داوران و ترکیب جایزه‌بگیران همیشگی‌اش کاندیداها و جایزه‌ها را پیش‌بینی کرد. ولی کی یادش هست که فجر به کدام هنرمند چند تا تندیس داده؟ چه اهمیتی دارد که فجر خیلی‌ها را در این جایزه‌ها نادیده گرفته؟ وقتی به شبح کژدم و ناخدا خورشید و سارا و کلوزآپ و یه حبه قند و ماهی و گربه فکر می‌کنیم، چه‌قدر جایزه‌هاشان برای‌مان مهم است؟ جشنواره فیلم فجر، مراسم اسکار نیست (هرچند تعداد جوایزش آدم را یاد اسکار می‌اندازد). چیزی که از این جشنواره به یاد می‌آید آن صف‌های طویل و بحث‌های پرشوری‌ست که ذاتا منافاتی با وضعیت غیرعادی امروز جامعه ندارد. آری، می‌شود شرکت در فرش قرمزها را تحریم کرد، می‌شود از تریبون‌ها برای بیان واقعیت‌ها و حقایق تکان‌دهنده‌ی سیاسی/اجتماعی استفاده کرد، می‌شود سیاه‌پوش شد. هیچ‌کس نمی‌تواند ما را به خنده و شادی وادار کند. می‌شود عملا نشان داد که حال‌مان خوب نیست.

می‌شود حتی دقیق‌تر برخورد کرد. چندان دشوار نیست فهمیدنِ این که کی سنگ چه جناح و دیدگاهی را به سینه می‌زند. می‌شود فیلم‌های او را ندید. می‌شود به برخی آدم‌ها بی‌اعتنایی کرد. می‌شود با توجه به شرافت‌ فیلم‌ها و نیت فیلم‌سازان لحن نوشته‌ها را تنظیم کرد. می‌شود به آدم‌های پَست تریبون نداد. می‌شود با آدم‌هایی که خودشان را به پول و قدرت می‌فروشند تندتر از حد معمول برخورد کرد. چرا باید این تریبون را به رسانه‌های حاکمیتی واگذار کنیم و بگذاریم آن را مال خود کنند؟

از سوی دیگر تکلیف فیلم‌سازان جوان خوش‌آتیه‌ای که با هزار امید ماه‌ها و شاید سال‌ها زحمت کشیده‌اند چه می‌شود؟ آیا برادران ارک، مجید برزگر، عباس امینی، علی درخشنده، مرتضی فرشباف، محمد کارت و بهتاش صناعی‌ها فرصت دیگری برای نمایش فیلم‌شان خواهند داشت؟ آیا درست است که آن‌ها را به تحریم جشنواره تشویق کنیم درحالی‌که ممکن است هم این فیلم‌شان نابود شود و هم فرصت کار مجدد را برای همیشه از دست بدهند؟ آخر این چه تاوانی‌ست که انتظار داریم به جان بخرند؟

جشنواره‌ی فیلم فجر خیلی سال‌ها (به همت هیات‌های فرمایشی انتخاب و قلع و قمع فیلم‌های خوب) برایم پر از سرخوردگی بوده. اما شگفتی‌هایش هم کم نبوده: نامه‌های باد، تنها دو بار زندگی می‌کنیم، چهارشنبه‌سوری، پذیرایی ساده، ممیرو… تقریبا هیچ سالی نبوده که دست‌کم چند تا شگفتی نداشته باشد. تضاد میان فیلم‌های پرطمطراقِ توخالی و تجربه‌های اصیل و به‌یادماندنی. چرا باید خودمان را از این تجربه‌ی بی‌بدیل محروم و فیلم‌سازان‌مان را به صرف نظر کردن از دستاورد هنری‌شان تشویق کنیم؟

فیلم‌سازی به دورخیز طولانی نیاز دارد و به سرمایه‌گذاری کلان. هیچ‌کس نمی‌توانست تصور کند که در آستانه‌ی جشنواره با چنین فضایی مواجه می‌شود. طبعا خیلی از این فیلم‌سازان نیز مثل ما دل و دماغ جشنواره را ندارند. اما فقط خانواده‌های داغدار حوادث اخیر محتاج حمایت نیستند، هنرمندان جوان ما نیز به حمایت احتیاج دارند. همین‌طور مستندسازانی که زندگی‌شان را اغلب وقف ساختن فیلم‌هایی کرده‌اند که مسائل اجتماعی همین مردم را یادآوری می‌کنند. محروم کردن خودمان از دیدن این فیلم‌ها به نفع کیست؟

خیلی از ایرانیان عزیزی که سال‌هاست دور از وطن زندگی می‌کنند تصوری از جشنواره فیلم فجر ندارند. برخی همیشه فکر کرده‌اند که هر کسی که در این چهل سال، با وجود این همه محدودیت و سانسور کار فرهنگی می‌کند، یک خودفروش مزدور بیش‌تر نیست. شاید خاطره‌ی حمید نفیسی را در مستند درخشان مریم سپهری ـ زنبورک در گام مینور ­ـ از زبان نفیسی (مدرس نام‌آشنای ساکن آمریکا) شنیده باشید که در اولین دوره نمایش فیلم‌های ایرانی بعد از انقلاب به همت نفیسی در لس‌آنجلس، عده‌ای از ایرانیان پلاکارد به دست ایستاده بودند تا مردم را از دیدن فیلم‌ها منصرف کنند. ظاهرا عباس کیارستمی می‌رود به پرویز صیاد در صف معترضان می‌گوید: «این پلاکارد را بده من بگیرم، تو برو فیلم را ببین!» آن فیلم خانه‌ی دوست کجاست؟ بود. می‌فهمم که پرویز صیاد به دلیل این که نمی‌توانست کار کند از ایران رفت (دستاوردهای پربار قبل از انقلابش را در مقام بازیگر دایی‌جان ناپلئون و کارگردان بن‌بست فراموش نکرده‌ام)‌. اما فکر می‌کنم به این که بین کارنامه‌ی صیاد (که تمام زندگی‌اش را در این چهل سال گذاشت بر یک ایده‌ی سیاسی)، و کارنامه‌ی کیارستمی (که توانست راهی پیدا کند برای عبور از محدودیت‌ها) کدام پربارتر است؟ سینمای پربار بعد از انقلاب ایران پر از خلاقیت‌ها و ظرافت‌هایی‌ست که حاصل هوشمندی فیلم‌سازان ماست در مواجهه با محدودیت. نمی‌خواهم بگویم همه‌ی فیلم‌هایی که پشت سانسور ماندند و نمایش داده نشدند فاقد ظرافت بودند، ولی خیلی وقت‌ها این کشمکش به نفع فیلم‌سازان تمام شده. و فجر اغلب محل مشاهده‌ی این دستاورد باشکوه بوده.

اگر کسی فکر می‌کند هر فیلمی که در آن زنی با روسری در خانه ظاهر می‌شود ذاتا فیلم بی‌ارزشی‌ست چشمش را به این دستاورد باشکوه بسته. با آن‌ها بحثی ندارم. ولی اگر قبول دارید که هامون و زیردرختان زیتون و درباره‌‌ی الی و شاید وقتی دیگر جایگاه خودشان را در تاریخ سینمای ایران پیدا کرده‌اند، شک نکنید که (در غیاب هر جشنواره‌ی ملی دیگری)، جشنواره‌ فجر محلی بوده برای ظهور این دستاورد باشکوه.

شرکت در فجر هیچ منفعت خاصی برایم ندارد (امسال حتی کارت مطبوعاتی هم نگرفته‌ام). تحریم جشنواره برایم می‌تواند حرکتی بی‌ضرر و هم‌سو با جریان پرقدرت روز باشد. ولی ترجیح می‌دهم مخالف‌خوان باشم و مسیری را برگزینم که مخاطره‌آمیز است. با تحریم جشنواره فیلم فجر مخالفم.

Views: 7608

مطالب مرتبط

72 پاسخ

  1. ابوموسى اشعرى زمانه حقا شماييد. آدمى با نيات خير و ساده لوحى فراوان.

    1. فکر می‌کنم ابوموسی اشعری آدم ضعیف و عافیت‌طلبی بود که فریب عمروعاص را خورد. این‌جا عمروعاص‌ی وجود ندارد این یک موضع‌گیری مستقل است. من روی خوب بودن فیلم‌های مستقل‌ها شرط بسته‌ام. امیدوارم این فیلم‌ها مرا سربلند کنند.

  2. آقای اسلامی عزیز
    ممنونم که دیدگاهتان را همراه با مرور تاریخچه فجر و تاکید بر وجه ملی آن بیان کردید.
    اما ذکر چند تکته:
    اولا امسال بیشتر نمایش های تیاتر فجر اجرای اول هستند و مذاکرات زیاد برای بازگشت آنها نشان از اهمیت نبود آنها دارد.
    دوما اگر بنا به توجیه باشد و اینکه خوب ما مجبور بودیم و اکران را چه کنیم و سرمایه را چه کنیم و ادامه حیات حرفیه ای را چه کنیم مطرح باشد، کم و بیش همه و همه از ده نمکی تا حاتمی کیا می توانند دست به توجیه بزنند.
    سوما در نظر داشته باشیم مقوله فجر یک موجود صلب نیست که در طول سالیان رفتار با آن یک رویکرد ثابت را طلب کند. اینطور که شما نوشتید زمینه اجتماعی برگزاری جشن در سال ۷۰ با ۸۰ با ۹۰ و الان یکی است و فرقی نمیکند.
    چهارما شگفتی هایی که نوشتید در اکران های محدود و بدون فجر هم قابل دستیابی است مثل ماهی و گربه یا هجوم یا پرویز یا پله آخر یا سوگ.
    پنجما به نظرم در شرایط فعلی امثال برزگر و مکری و فرش باف و مصفا و بهزادی به نوعی نفرات اول صف فیلم مستقل جدی ایران هستند و عملکرد منفعت اندیشانه و محافظه کارانه آنان قطعا روی صف بعدی که تازه وارد و تشنه ترند تاثیر شخصیتی منفی بارزی خواهد گذاشت.
    در پایان ضمن احترام برای شما به نظرم می رسد که نوشته تان یک توجیه عملیاتی برای کاور کردن عملکرد منفعلانه دوستان به ظاهر مستقل حاضر در جشنواره است.

    1. انتظار دارید یک نسل سینمایی آینده کاری و حاصل ماه‌ها و حتی چند سال کار را کنار بگذارند؟ کاری که هیچ‌یک از بزرگان هیچ‌وقت نکرده؟ تازه اگر فیلم خوبی قربانی شود که اتفاق خوبی نیست. من خوشحالم بیضایی کوتاه آمد و فیلم مرگ یزدگرد دیده شد. هنرمند مبارز نیست. او باید کار خوب تولید کند فقط همین.

  3. ماله کش بی جیره و مواجب!
    خسره الدنیا ولآخره
    به اضافه کمی رفیق بازی با نام بردن از رفقا و فیلم های رفقا

  4. من با نظر شما کاملا موافقم،چون خودم یک فرد کاملا معمولی جامعه هستم که اصلا از سیاست سر رشته ای ندارم ولی عاشق فرهنگ و هنر و سیما هستم ،و انتظار چنین جشنواره هایی و دیدن فیلم های منتخب انها و دنبال کردن خبر هایشان حالم را خوب میکند و لذت میبرم ،کاش کسانی که شروع به تحریم این جشنواره و حتی صدا و سیما کردند قبل از فکر در مورد سیاست و انسانهای سیاسی و حکومت به مردم معمولی معمولی که دلشان را به همین فیلم ها و جشنواره و سینما و تلویزیون خوش کرده اند ،می اندیشیدیند،

  5. يادداشت شما و جناب يارى يك اشكال مشترك دارد. جشنواره فجر امسال و موضوع تحريم آن ، درباره “جشنواره فجر (امسال)” است. نه درباره جشنواره فجر در سال هاى گذشته و نه حتى براى سال آينده. امسال جامعه هزينه داده،دانشجو هزينه داده،حتى ارگان هاى نظامى وسياسى ايران هزينه داده اند در چنين شرايطى نمى شود از محافظت از گروهى خاص حرف زد كه مبادا براى همراهى با ديگران هزينه اى پرداخت كنند.
    حداقل بگويند ما امسال داورى نشويم. بگويند فيلم هايمان باشد اما جلسه نقد و بررسى نباشد ،بگويند هرچه را كه دوست دارند، اما يك چيزى بگويند(جز كمك به سيل زده گان البته). مدل سيروان خسروى نباشند كه با كلنگ و سيب زمينى مقايسه اش مى كنند.

    1. می‌شود خیلی کارها کرد. کاش جشنواره مثل سال‌های دور بخش مرور داشت و می‌شد از بخش مسابقه کناره گرفت.

      1. فعلا که این کاش شما اجرایی نیست.چیز دیگری پیشنهاد کنید.سخت تر شد که مخالفان تحریم حالا با امسال کمیسیون فرهنگی مجلس هم هم اردوگاه شدن.

        1. پیشنهادهایم در مطلب هست. این موضع‌گیری‌های مجلس هم قابل پیش‌بینی بود. مگر نمی‌دانیم کجا زندگی می‌کنیم؟

  6. متن بسیار عالی، به دور از جوزدگی و شعارزدگی و خودنمایی.

  7. درود آقای اسلامی عزیز.
    نگاه بسیار درستی داشتید. متاسفانه هزینه را همیشه جوان‌ها می‌دهند؛ چه در عرصه‌ی ساخت و چه نقد.
    دوستان علاوه بر تمام این مسائل توجهی به این مسئله نمی‌کنند که نقد فیلم برای خیلی از منتقدها نه سرگرمی‌ است و نه تفریح. شغل آن‌هاست و از آن امرار معاش می‌کنند. این که فشار می‌آورند که هیچکس نرود منطقی نیست، کما این‌که هیچ کسبه‌ای حاضر نیست یک ماه مغازه‌اش را تعطیل کند.

  8. جناب اسلامی نخست وظیفه‌ی شما به عنوان ژورنالیست حرفه‌ای این است که تمام نماها و منظره‌ها را ببینید و بعد قضاوت کنید. چند کار از صیاد پس از انقلاب دیده‌اید؟ روایت برخورد جشنواره‌ی برلین و ونیز با صیاد را خوانده‌اید یا نه؟ خاطره‌ی نفیسی را به روایتِ خودِ صیاد در کتاب «سینمای در تبعید» مطالعه کرده‌اید؟
    دستاورد کیارستمی به جای خود. اما در جهان یک بعدی زندگی نمی‌کنیم. صیاد و بسیاری دیگر- از جمله شهیدثالث و کیمیاوی و …- می‌توانستند دستاوردهای بسیاری داشته باشند؛ اگر در کشورِ خودشان بودند. مهاجرت این افراد هر کدام شکلی از تبعید است. از شهیدثالث که پیش از انقلاب رفت تا صیاد که پس از انقلاب. تبعید هم انتخابی براساس هوس یا ایده‌ای برای زندگی دیگر نیست. با اجبار پیوند خورده. اگر می‌ماندند بعید بود اجازه‌ی کار می‌گرفتند. می‌شدند کسی مثل نصرت کریمی تا پایان عمر در حسرت ساخت یک فیلم دیگر ماند. در این بین چیزی که شما به عمد یا سهو نمی‌بینید و نمی‌گویید نقشِ شرایط سیاسی حاکم بر ایران است که اجازه نمی‌دهد همه استعدادها در یک زمین و یک صحنه خود را به نمایش بگذارند. فیلم ساختن در سرزمین خودی و عموما با بودجه‌ی عمومی یک داستان است و فیلم ساختن با دستِ خالی در خارج کشور چیزی دیگر. به این نقطه که می‌رسیم چاره‌ای نداریم جز رها کردن عافیت طلبی و مطرح کردن این پرسش: چرا صیاد و کیمیاوی و وثوقی و …فرصتی هم‌اندازه کیارستمی و پناهی و … نداشتند؟ این‌جا آن‌وقت آن هیولایی که در متن شما غایب است، چهره می‌کند. هیولایی دشمن فرهنگ و هنر. دشمن آزادی در آفرینش.
    مشکل سلبریتی‌ها -به عمد از کلمه‌ی هنرمند استفاده نمی‌کنم- همین است که سال‌ها در زمینی رشد کرده‌اند که به قیمتِ از ریشه کندن بسیاری، موجودیت پیدا کرده. به همین خاطر تحریم‌شان فرقی با حضورشان ندارد. جشنواره فجر، جشنواره رانت و انحصار است. چه خوش‌مان بیاید چه نیاید. به همین خاطر واکنش هر دو سو کم‌ترین اهمیتی ندارد.

    1. صیاد را تعقیب کرده‌ام و متاسفانه قانع نشدم. فیلم‌هایی را هم ایرانیان در خارج ساخته‌اند اغلب دیده‌ام و (نه همیشه ولی اغلب) قانع نشدم (از جمله فیلمی که سوسن تسلیمی چند سال پیش ساخت). آن‌هایی که فیلم‌های بهتری ساختند غیرمستقیم‌تر کم‌تر سیاسی بودند. درمجموع در داخل فیلم‌های بهتری دیده‌ام.

  9. سلام استدلال شما بر پایه ی فرضی نادرست شکل گرفته “خب آخرش که چی؟”اینجاست که تفاوت جهان بینی ها مطرح می شود همانند استدللالتان در نقد فصل آخر بازی تاج و تخت

  10. مقایسه کیفی این سالهای جشنواره با دهه شصت هفتاد از لحاظ حضور فیلمها چندان درست نیست و اساسا در سالهای اخیر جشنواره فجر بی بو و بی خاصیتها تر از این حرفها بوده. ضمن اینکه بیش از قبل فیلمهای مسئله دار از لحاظ حتوایی از جشنواره کنار گذاشته شده اند. و اساسا ان فیلمهای خاص و اصیل هم حتی با حضور در جشنواره و شلوغ بازی هایش لزوما دیده نمیشوند حتی اگر کارگردانش شناخته شده تر از این حرفها باشد نمونه اخیرش وارونگی بهزادی بود. و از آن سو به نظرم این کوتاهی جامعه نقد و رسانه های مستقل است که با بی توجهی به فیلمهایی که خارج از جشنواره اکران میشوند به این فرض دامن زده اند که تنها راه دیدن فلان فیلم حضور در جشنواره است. مقایسه میزان دیده شدن دو فیلم آخر مانی حقیقی نسبت به هم که هر دو هم در بخش مسابقه برلین حضور داشتند گواه این مسئله است.
    درباره تابان دادن و هزینه کردن در زمانه ای که بحرانهای سیاسی اجتماعی فزونی میابد بستگی به روحیه و اخلاقیات آدمها دارد.

    ولی خود من به عنوان تماشگر که روحیات سیاسی ندارم در این شرایط تکان دهنده دو ماه اخیر که وقاحت و بی مسئولیتی و سوء استفاده مسئولان از تریبون های های رسمی هیچ حد و مرزی باقی نگذاشته نمونه اخیرش (در شبکه افق و گزارشهای خبری است) نمیتواتم خودم را قانع کنم در محفلی شرکت کنم که تریبون آن به هر شکل دست چنین افردی است.

  11. به عنوان یک دانشگاهی و علاقمند به فعالیت های فرهنگی با نظر نویسنده موافقم

  12. به نظر من، اگر کسی ترس از محرومیت آتی را دارد به راحتی می تواند بهانه ای برای عدم حضور قانونی بتراشد اما دریغ است حال که فرصتی تاریخی برای هم نوایی پیش آمده به آن ضربه بزنیم. وقتی بخشی از مردم نای دیدن ندارند اصرار به حضور و فرصت بردن از امکان دیده شدن خطاست. من هم مانند شما قائل نیستم که هنرمند مبارز سیاسی باشد اما از آن سو هم افتادن خطاست که در هنگامه ای که شرایط دست به دست هم داده تا بخشی از مردم – نه طبقه ای یا طیفی یا جناحی خاص – علیه ستم و دروغ و تزویر بپا خیزند هنرمندان حسابگری هایی این چنین داشته باشند.

  13. بسیار خوب نوشتید، برای من که در شهرستان هستم و از دور این مسائل و اتفاقات را رصد میکنم، به نظرم شما زاویه درستی نسبت به موضوع دارید.

  14. آقای اسلامی سلام
    تاکید شما بر نخبه بودن مسافران هواپیمای معدوم شده
    چه معنایی در بر دارد.یعنی اگر مسافران آن پرواز آدمهایی مثل من می بودند از عمق فاجعه کم میکرد!؟

  15. از شما بعید بود. نخیر فیلمساز مبارز نیست. بقال هم مبارز نیست، مهندس هم مبارز نیست، رستوران‌دار هم مبارز نبست، ورزشکار هم مبارز نیست!! باید چه اتفاقی بیوفته که به صورت اساسی به دنبال تغییر اساسی کشور باشیم؟ چطور این تغییر اساسی اتفاق میوفته؟ فیلم خوب یکی دو سال نبینیم! فیلم‌هاشونو نگه دارند چند سال بعد نمایش بدند، اکران خصوصی بذارند، جشنواره خارجی بفرستند.
    سوال اینه که پس چطور مردم باید همه همراه بشند که کشور رو تغییر بدن؟ هیچ‌کدوم از دلایلی که آوردید درست نیست.
    چطور انتظار داریم مرتضی فرشباف بعد از چندین سال زحمت فیلمشو نمایش نده؟؟؟ معلومه انتظار داریم. این حداقل فداکاری‌ای هست که در حق تغییر کشور باید انجام داد. مردم حاصل عمرشان رو دارند از دست می‌دن! چی می‌گید آقای اسلامی؟؟

    1. اصولا اعتقادی به جلودار بودن هنرمندان ندارم و نمی‌فهمم چرا باید انتظار داشته باشیم هنرمندان تاوان بزرگ بدهند. اگر کسی این تاوان را داده باشد و بعد این را توصیه کند برایم قابل قبول‌تر است. بهنام بهزادی، برادران ارک، سهیل بیرقی و فرشباف و برزگر نسبت به عوامل فیلم‌ها و نسبت به سرمایه‌گزارهاشان متعهدند. پیشنهاد شما را اصولا درک نمی‌کنم.
      درضمن هر کدام از این‌ها اگر جشنواره را تحریم کند موضع من هیچ فرقی نمی‌کند. تنها تفاوت این است فیلم فرشباف را دیده‌ام و بقیه را هنوز ندیده‌ام.

      1. هنرمندان اگر جلودار باشند که باید افتخار کنند به این قضیه. مسئله، مسئله‌ی تعهد به سرمایه‌گزارها نیست، مسئله مسئله‌ی تعهد به کشور هست. همه منتظر هستند که دیگری جلودار باشه و هزینه‌ی بزرگ رو اول یکی دیگه بده. من اجباری به انصراف دادن نمی‌کنم ولی مخالفت هم نمی‌کنم اگر کسی خواست انصراف بده. شما مخالفت کردید.
        موضوع این هست که کی، کجا و چطور باید همپوشانی بین اقشار مختلف جامعه پیدا بشه، که بتونیم یه تغییر ساختاری مهم ایجاد کنیم تو کشور. چه اتفاقی باید بیوفته؟ به غیر از همبستگی آیا راه دیگه‌ای هست؟ آیا همبستگی بدون کاری انجام دادن، بدون عملی انجام دادن اتفاق میوفته؟
        آقای فرشباف رو همینطوری مثال زدم نه از روی قصد خاصی. سهیل بیرقی هم‌نیمکتی سوم دبیرستان منه آقای اسلامی. سینما رو ما با هم شروع کردیم با این تفاوت که من هیچکس رو در سینما نمی‌شناختم ولی سهیل دایی‌ش تهیه‌کننده‌ی سینما بود. من ۱۰ سال برای کار کردن در سینمای ایران دویدم و به هیچ جا نرسیدم. آخر از کشور خارج شدم و در بهترین مدرسه‌ی سینمایی دنیا درس خواندم و شما همه‌ی فیلم‌های منو دیدید (تقریبا). من اگر هزینه‌ای در توانم بود بدم، می‌دادم. عدم شرکت در جشنواره‌ی فجر به نظر من قیمت کمی هست برای پرداخت. البته اگر سهیل و فرشباف و غیره هم بگن شرکت نمی‌کنند، سرمایه‌گزاران احتمالا فیلمو باز نمایش می‌دن. من حرفم این هست که شما شرایط سینمایی‌ها رو می‌شناسید چون کارتون هست و درگیر این فضا هستید. ولی شرایط بناها رو که نمی‌دونید. مهم هم نیست اگر ندانید. مهم نشان دادن همبستگی و حرکت هست. اگر شما انصراف رو راهش نمی‌دونید باید پیشنهاد جذاب دیگه‌ای بذارید روی میز در غیر این صورت متاسفانه اینطور به نظر می‌رسه که به فکر قشر خودتون هستید.

        من شخصا برای شما احترام خاصی قائلم هستم. بارها اینو گفتم. ولی نظرم در این مورد اینه. امیدوارم ناراحت نشده باشید. ما نیاز به همکاری داریم.

        1. بحث تعهد هنرمند موضوع یک مقاله‌ی دیگر است. من یک فرمالیست‌ام و همیشه بوده‌ام و اگر توقع موضع دیگری از من دارید احتمالا مرا نشناخته‌اید. خودم تاوان‌های بزرگ داده‌ام ولی شیوه نگرشم تغییر نکرده.
          ازتان نرنجیدم و فکر می‌کنم باید بتوانیم با مواضع متفاوت با هم دیالوگ داشته باشیم.

  16. کاملا درست. منطقی. به دور از جوزدگی‌ها و عصبانیت‌های بی منطق این روزها نوشتید. امثال ما که سال‌ها در این جشنواره حضور داریم می‌دانیم این‌یک جشن نیست. بلکه جایی است برای دیدن آًثار، بحث، گفتگو و شکل‌گیری آینده تعدادی از آدم‌هایی که فردایی برای خود متصور هستند. تحریم فجر جز خالی کردن میدان و سپردن به آنهایی که بخشی از مسببین شرایط فعلی کشور هستند اشتباه‌ترین کار ممکن است. که منجر می‌شود به تولید فیلم‌های خنثی و یک سویه و قهر مردم با سینما و شکست صنعت سینما و بیکار شدن جمع زیادی از انسان‌هایی که با زحمت فراوان در این سینما نان شب در می‌آورند. متاسفانه عده‌ای با کوته نظری فکر می‌کنند سینما فقط کارگردان و تهیه‌ کننده و سلبریتی پولدار است. نمی‌دانند یک فیلم محل امرار معاش جمع بزرگی است با دستمزدی اندک در پشت صحنه که هرگز دیده و مطرح نمی‌شوند اما برای مبلغ اندکی ماه‌ها در طول ساخت یک فیلم کارهای سخت و سنگین پشت صحنه را انجام می‌دهند و دستمزد کارگری دریافت می‌کنند. تحریم فجر یعنی مرگ سینما و مرگ سینما یعنی بیکار شدن جمعی از همین مردمی که از هر طرف تحت فشار هستند

  17. من بیانیه و استدلال های تحریم را در کانال تلگرام آقای عقیقی خواندم و حالا در نوشته آقای اسلامی شاهد بیان مسئله در کانتکس درست آن هستم. درست است که بحث جشنواره دولتی فجر است ولی به نظرم به فهرست آقای اسلامی می توان فیلم اسرار گنج دره جنی را هم اضافه کرد(چه فرقی می کند که از چه حکومتی دل خوشی نداریم). چرا نمی‌توانیم تفاوت قائل شویم بین تحریم فرش قرمز (به تعبیر مانی حقیقی، سیرک) و عدم نمایش فیلم؟ با عدم نمایش فیلم، حسرت چه چیزی را به دل چه کسی می‌گذاریم؟
    براي من كه دهه ۸۰ را با هیجان و لذتِ خواندن مجله هفت و سرخوردگیِ توقیفش به یاد می‌آورم، نظرات بزرگوارانی که آقای اسلامی را متهم به عافیت‌طلبی می‌کنند شگفت‌آور است.

  18. هانا آرنت:《در چنین شرایطی (حاکمیت دروغ) شما نمی‌توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید! شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید: یا به وزارت دروغ می‌پیوندید، یا یک مخالف سیاسی محسوب می‌شوید.》
    ضمنا همواره از هنرمندان انتظار می‌رود که از جامعه جلوتر باشند نه اینکه از مردم کوچه و بازار هم عقب‌تر بمانند. خیلی هم لازم نیست کار سیاسی بکنند یا بیانیه آنچنانی بدهند. صرفا فیلم‌شان را آن هم فقط در این دوره بخصوص از جشنواره بیرون بیاورند. ما انتظار نداریم یک واتسلاو هاول از این جماعت بیرون بیاد ولی حداقل شرایط را نرمال و عادی جلوه ندهند.

  19. چرا به چیزی که خود قبول نداریم اصرار داریم !
    سلام خدمت شما دوست بزرگوار
    آقای اسلامی من از شما چند پرسش دارم :
    1- مرتضی فرشباف با فیلم بهمن ، بهتاش صناعی ها با فیلم احتمال باران اسیدی ، مجید برزگر با دو فیلم پرویز و یک شهروند کاملا معمولی (و چه بسیار مثال های دیگر که با توجه نام بردن جنابعالی از این عزیزان بنده هم به همین موارد بسنده میکنم) در جشنواره های فجر سال های گذشته حضور داشتند ، کدام یک از این فیلم ها در زمان اکران عمومی با شرایطی عادلانه و در زمان مناسب امکان حضور پیدا کردند؟ من به شما میگویم. هیچکدام. تمام آن ها در بدترین زمان ها در گروه تبعیدی های هنر و تجربه حضور پیدا کردند. آیا اگر در جشنواره فیلم فجر حضور نداشتند در این گروه جایی پیدا نمی کردند ؟ چرا اقتصاد یک فیلم را مستقیم به جشنواره ای پیوند می زنید که از همین امروز تکلیف جوایز و اکران های بعد از آن معلوم است .
    2- می فرمایید جناب بیضایی ، تقوایی ، کیارستمی و … جشنواره را تحریم نکردند . جناب بیضایی ، تقوایی ، نادری و….. که سال هاست کار کردن در این سینما و با این شرایط موجود را تحریم کرده اند، جشنواره که جای خود !
    3- عده ای برای رسیدن کشور به شرایطی مطلوب تر که خواست همه ی ما هست از زندگی و جان خود گذشته اند ، من نمیگویم همه باید مثل هم رفتار کنیم ولی از شما می پرسم چه طور نمی توانید از صف های طویل و بحث های پرشور در ایام جشنواره بگذرید و انتظار به تحقق رسیدن شرایطی بهتر را دارید ؟!
    چرا اجازه نمی دهیم برای یک بار هم که شده یک اتحادی شکل گیرد؟ و سعی در دادن آدرسی می کنیم که خود می دانیم آن آدرس غلط است ؟

    1. ۱. بحث امکان اکران نابرابر مشکل اصلی سینمای ایران است. ولی دقت کنید که شرکت نکردن در فجر (نرسیدن فیلم یا به هر دلیل صرف نظر کردن از آن مثل مورد فیلم جدید مکری و فیلم مصفا) یک چیز است و بیرون کشیدن از آن چیز دیگر. این فیلم‌هایی که نام‌ بردید حتی با فجر هم اکران درست نگرفتند چه برسد بدون آن ‌و با تحریم آن.
      ۲. راه حل‌تان فیلم نساختن است؟ مهاجرت اجباری؟ از این اتفاق کی سود می‌برد؟ بیضایی و نادری و تقوایی احتیاجی به تریبون ندارند. ولی برادران ارک احتیاج دارند. مثل اصغر یوسفی‌نژاد که فیلم خوبش -خانه- در فجر دیده شد و تحسین شد.
      ۳. جشنواره یک فضای فرهنگی‌ست، اگر فیلم خوبی ساخته شده باشد ترجیح می‌دهم آن را ببینم. اتحاد برای ندیدن اتفاق فرهنگی کاری غیرفرهنگی‌ست. می‌توانید به جای آن متحد شوید که فیلم‌های ارتجاعی به اندازه اخراجی‌ها نفروشند. اگر موفق شوید کار بزرگی انجام داده‌اید.

  20. یعنی نوشته ی شما رو در توئیتر نمیشه به اشتراک گذاشت؟
    من موافق تحریم نیستم اما با نوشته ی شما سوالی برایم به وجود آمد. به نظر شما در شکست و عدم موفقیت افرادی مثل پرویز صیاد یا سوسن تسلیمی، افرادی مثل عباس کیارستمی نقش ندارند؟ یعنی اگر او و همه ی افراد موفق آن سالها سینما رو تحریم میکردند. البته این کار نشدنی بود اما فرض می کنیم اکثر افراد به تحریم و اعتراض می پیوستند تا مثلا حجاب و سانسور در سینما عادی نشود.

    1. اگر کیارستمی فیلم نمی‌ساخت، مخملباف یک فیلم بیش‌تر می‌ساخت. فقط همین.
      در ضمن ترجیح می‌دهم نوشته‌ام فقط در همین سایت خوانده شود. می‌توانید لینک بدهید.

  21. جناب آقای اسلامی عزیز
    با درود در مورد نوشته شما چند نکته به نظرم رسید که خدمتتان عرض می کنم

    1- جشنواره ایی که حکومتی نیست: جشنواره فیلم فجر با هر معیاری حکومتی ست و این هیچ ربطی به زمان برگذاری آن ندارد. حتی اگر بخش رقابتی جشنواره و توزیع جوایز بین خودی ها را هم نادیده بگیریم با یک نگاه به اسم های هیئت انتخاب فیلم ها در ادوار گذشته متوجه خواهیم شد که این جشنواره همواره با سیاست های تعیین شده از جانب حاکمیت برگدار گردیده. بنا بر صلاحدید دوره ایی سیف الله داد دبیری جشنواره را عهده دار بوده و دوره ایی دیگر عزت الله ضرغامی و مسعود شاهی. مخالفتم با نوشته شما از جایی آغاز می شود که از مثال هایی برای تثبیت حرف هایتان استفاده کردید که جامعیت ندارند و طبعاً خواننده را قانع نمی کند. شما نوشته اید که برخی از فیلم سازان حداقل این فرصت را پیدا کرده اند که برای یک بار فیلمشان در جشنواره فیلم فجر دیده شود. قبول ، (گرچه با حضور تکنولوژی ، امروز دیگر هیچ فیلمی در هیچ جای جهان نادیده نخواهد ماند) اما با لیست بلند بالایی از فیلم هایی که حتی این فرصت را هم پیدا نکردند چه کنیم ؟
    باد ما را خواهد برد – ده (عباس کیارستمی) کاناپه (کیانوش عیاری) ارادتمند : نازنین ، بهاره ، تینا (عبدالرضا کاهانی) صد سال به این سال ها (سامان مقدم) یک خانواده محترم (مسعود بخشی) کسی از گربه های ایرانی… (بهمن قبادی) آبادان (مانی حقیقی) مهمونی کامی (علی احمد زاده) این ها فارغ از کیفیت ، تنها چند نمونه از چند صد فیلمی هستند که حتی از اکران محدود جشنواره هم بی نصیب ماندند

    1. محمدرضا قشقایی عزیز، چند مورد را به‌اختصار جواب می‌دهم:
      ۱. از نظر من جشنواره‌ای حکومتی‌ست که فضایی برای غیرخودی‌ها ندارد. مثل جشنواره عمار. ما در این چهل سال از فضاهای حداقلی فرهنگی استفاده کرده‌ایم (مثل نمایشگاه کتاب و مطبوعات، ماهنامه ۲۴ در دوران معززی‌نیا و فضاهای دیگر). این جشنواره حتی به فیلم درخشان «خانه دوست کجاست؟» کیارستمی جایزه‌ی بهترین فیلم داد و این برای من متر بود (گرچه هیچ‌وقت جایزه‌هایش چندان مهم نبوده). اگر فکر می‌کردید حکومتی‌ست چرا در تمام این سال‌ها در آن شرکت می‌کردید؟ من در «عمار» شرکت نمی‌کنم.
      فیلم‌‌هایی که برشمردید اغلب پروانه نمایش نگرفتند و اکران هم نشدند. این ربطی به جشنواره ندارد. به سازمان سینمایی کشور مربوط است.

  22. 2- جشنواره فجر یک ویترین است: برای این موضوع اجازه بدهید به فیلم های منتخب یک دهه ی اخیر شما که در سایت چهار منتشر شده است نگاهی بیندازیم. از میان 15 فیلمی که نام برده اید چهار فیلم هجوم ، سوگ ، رضا و تمارض به هر دلیلی از حضور در جشنواره باز ماندند. آخر این چه ویترینی است که تقریبا یک سوم از بهترین فیلم های دهه را حذف می کند. بگدارید جور دیگری به موضوع نگاه کنیم کدامیک از این فیلمسازان با عدم حضور در این ویترین دچار یاس شده و از مسیر خود دست کشیده اند. مگر علیرضا معتمدی ، مرتضی فرشباف و عبد آبست فیلم اولی هایی نبودند که ممکن بود با دیده نشدن در این نمایشگاه آینده حرفه ایی شان دچار بحران گردد؟ تا آنجا که من مطلعم بسیاری از آنان مسیری پر افتخار تر از حضور در جشنواره فیلم فجر را طی کرده اند. نه ، آقای اسلامی این ویترین نیست. صاحب مغازه فقط گاهی جهت رونق بخشیدن به محصولاتِ کپک زده اش از فرهنگ و هنر به عنوان جوریِ جنس استفاده می کند.

    1. ۲. برخی فیلم‌ها پروانه ویدئویی داشتند و این مشکلی بود که خانه سینما برای این فیلم‌ها ایجاد کرد. این قانون هنوز هم وجود دارد و به همین دلیل امسال فیلم کاوه مظاهری قضاوت نشد. خیلی‌وقت‌ها هم هیات‌های انتخاب کج‌سلیقه بودند (مثل پارسال). فیلم‌هایی مثل «دوئت» قربانی شدند. من هرگز ادعا نکردم جشنواره فیلم فجر جشنواره بی‌نقصی‌ست. صحبت از فضای فرهنگی حداقلی‌ست که فیلم‌هایی چون «خانه» یوسفی‌نژاد، «نامه‌های باد» امینی، «چند کیلو خرما» سالور و خیلی فیلم‌های مستقل دیگر از آن استفاده کرده‌اند.

  23. 3- فیلمساز مبارز نیست : هرگز . همیشه معتقد بودم کاری که کسانی چون پناهی ، رسول اف و قبادی طی این سال ها انجام داده اند نه فیلمسازی ست و نه مبارزه بلکه یک جور اطوار ریختن برای غربیِ ناآگاه از جهان سوم است.حتما خوانده اید که در جنگ جهانی دوم وقتی که یک افسر نازی به پاریس رفت و از آثار پیکاسو دیدن می کرد به تابلو گرانیکا اشاره کرد و پرسید این کار شماست؟ پیکاسو پاسخ داد: خیر ، کارِ شماست من هم معتقدم که یک هنرمند مبارزه اش باید در اثر هنری اش جلوه گر باشد آنهم به فرمالیستی ترین شکل ممکن. اما هنرمند چرا نباید پیشرو باشد؟ آنکه قلم در دست دارد آنکه دوربین بدست می گیرد و او که نقشی بر بومی می زند مگر قرار نیست فارغ از وجوه زیبایی شناسانه ، اندیشه تولید کند؟ قطعاً می دانید که از هنر عوام پسند سخن نمی گویم. بلکه دات هنرِ ناب با ایجاد تفکر انتقادی – پژوهشی در امور انسانی در آمیخته است و این تفکر با جلبِ نظرِ افکار عمومی و مخاطب کسبِ اقتدار می نماید چنانکه در تاریخ اینگونه بوده است در واقع هنرمند باید و می بایست بارِ سنگین حمل ارابه جامعه را جلوتر و تازه نفس تر از بقیه بدوش بکشد. روی صحبت من با هنر متعهد آنچنان که چپ ها در دهه های 60 و 70 میلادی مطرح می کردند نیست. بلکه معتقدم که هنر به هیچکس و هیچ چیز متعهد نیست مگر انسان و انسان ها. حال سوال اینجاست که در این شرایط چنین ظلمانی و خفقان آور چگونه یک هنرمند می تواند در اتاقش به خلاقیت فردی خود مشغول باشد؟

    1. ۳. «هنرمند»، لزوما «روشنفکر و متفکر» نیست، می‌تواند مثل جان فورد خودش را یک‌جور صنعتگر بداند. یاسوجیرو ازو هم مثل فورد فقط فیلمش را می‌ساخت و کاری به کسی نداشت. این بحث «تعهد» بسیار متناقض و پیچیده است که شاید بشود مستقل به آن پرداخت.

  24. آقای اسلامی دو سوال دارم از شما به عنوان یک فرمالیست.
    یک-حجاب داشتن زنان در فیلم‌های سینمایی و ممنوع بودن حتی حداقلی تماس بدنی زن و مرد، مربوط به فرم اثر هنری‌ست یا محتوا؟
    دو-تا مدت‌ها آهنگسازان ایرانی اجازه استفاده از ساز ساکسیفون را نداشتند. چون ارشاد معتقد بود که صدای این ساز شهوت‌ساز است. استفاده از ساکسیفون در یک قطعه موسیقی، مربوط به فرم آن قطعه است یا محتوای‌اش؟!

    1. هنر اصولا با محدودیت سر و کار دارد. جارموش می‌گوید اگر یک میلیون دلار بودجه داشته باشد فیلمش را یک‌جور می‌سازد، اگر سه میلیون داشته باشد طور دیگری می‌سازد. کاش هیچ‌وقت هنرمند خوب را محدود نکنند. ولی هنرمندان تصمیم می‌گیرند که با محدودیت‌ها کنار بیایند یا نه.

  25. 4- هزینه نمی دهم پس هستم: چه کسی اولین نفر است؟ و چقدر باید هزینه بدهد تا قانع شویم؟ کدام آینده شغلی و کدام تعهد به سرمایه گذار؟ مگر بزرگانی چون مهرجویی که هفت سال “بانو” اش در محاق توقیف ماند یا بیضایی که پنج سال “باشو” اش در خفا ماند به سرمایه گذار متعهد نبودند؟ اصلا مگر کارگر هفت تپه به کارفرمایش و معلم رنج دیده به شاگردانش متعهد نیست؟ یا حتی آن دیگری به حفاظت جان فرزندش. مگر می شود منفعت طلبانه یک گوشه ایستاد و گفت چون ساخت یک فیلم کاری دشوار و هزینه بر است پس منِ فیلمساز آخرین مسافر این قطار خواهم بود؟

    1. ۴. مهرجویی و بیضایی عامدانه فیلم‌‌هاشان را به محاق نبردند، برای‌شان پیش آمد. صحبت از حد تاوانی‌ست که پیشنهاد می‌کنید. همان‌طور که گفتم وقتی قشرهای فراوانی شروع کردند به تاوان دادن می‌شود از هنرمند هم سراغ گرفت. او جلودار نیست.

  26. 5- تحریم جشنواره فیلم فجر ، آری یا نه: من نه به عنوان یک هنرمند که فقط به عنوان یک تماشاگر این فرصت تاریخیِ هرچند کوچک را برای همراهی و همدردی با عزیزانم از دست نخواهم داد. شاید که از همین فرصت ها همصدایی رو فرا بگیریم. من فکر می کنم که سیر تحولات (شاید تلخ تر) می تواند آنقدر سریع باشد که بعد ها این موافقت ها و مخالفت ها مضحک به نظر برسد. با تمام احترام به عقاید کسانی که جشنواره را تحریم نمی کنند من با تحریم جشنواره موافقم. در پایان سخنم را با این شعر از حافظ خاتمه می دهم

    قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
    قومی دگر حواله به تقدیر می کنند
    فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
    کین کارخانه ایست که تغییر می کنند

    1. ۵. هر کسی حق دارد تصمیم بگیرد. ولی مهم است که به تصمیم‌های همدیگر احترام بگذاریم و با هم دیالوگ داشته باشیم.

  27. آقای اسلامی دقیقا در همین روزهای سقوط هواپیما نوری کسرایی بازیگر سرشناس سینمای موج نوی قبل از انقلاب در فقر و گمنامی درگذشت. در ۶۸ سالگی و دقیقا از سال ۵۸ امکان فعالیت نداشت. شما اصلا یاد ایشان کردید؟ به خاطر تنگنا و شازده احتجاب و سازش و مسلخ و تنگسیر و پنجره؟ آیا همین جشنواره حکومتی و دولتی فجر که عصاره فرهنگ این نظام است در مرگ و فقر و گمنامی ایشان نقش نداشت؟ بعد این که شما به گواه نوشته‌هایتان نشان داده‌اید پیشگوی خوبی نیستید و به قضایا و فیلمها پدیداری نگاه می‌کنید نه در بستر تاریخی‌شان و لحاظ کردن پس و پیش آن‌ها. از شیفتگی بیش از حد به جارموش و لینکلیتر و هارتلی و آلمودوار گرفته تا نومید شدن زودهنگام‌تان از آثار بعدی‌شان. بنابراین این پیشگویی‌تان هم نشانی از یک نگاه تاریخی و جهانشمول ندارد. و فقط براساس همین آن و لحظه است و دورنمایی درست و امیدوارکننده در پیشنهاد و تجویزتان دیده نمی‌شود. مضاف بر اینکه چرا فکر نمی‌کنید همین تحریم کنندگان جشنواره هم به اندازه شما در آن حضور داشته و با سیاست‌ّهای فرهنگی‌اش آشنا بوده و هستند. و بهتر نیست فکر جشنواره‌ای باشیم که دیگر در فیلمهایش زنها مجبور نباشنددر خانه روسری به سر باشند؟

    1. ۱. جز چند نمونه به اندازه‌ی انگشتان یک دست، هرگز درباره‌ی مرگ سینماگران ننوشته‌ام. نوری کسرایی هم استثنا نبوده. تقریبا همزمان با محروم شدن او از بازیگری، من هم از تحصیل در دانشگاه سراسری تا مدتی طولانی محروم شدم. فکر نمی‌کنم کسانی که در تمام این سال‌ها در جشنواره شرکت کرده‌اند در این محروم کردن سهیم بوده‌اند (همچنان که فکر نمی‌کنم کسانی که در دانشگاه درس می‌خواندند در محروم شدن من در آن دوران سهیم بودند).
      ۲. جارموش (سی سال، از اوایل دهه ۱۹۸۰ تا اواخر دهه ۲۰۰۰ و فیلم «محدوده‌ی کنترل»)، آلمودوار (سی سال تا پیش از «آغوش‌های گسسته») و هارتلی پانزده سال تا پیش از «فی گریم» فیلم‌سازان محبوبم بودند. به این می‌گویید «زودهنگام»؟
      ۳. هیچ‌وقت ادعای پیشگو بودن نداشته‌ام. کار منتقد پرداختن به لحظه‌ی کنونی‌ست.
      ۴. امیدوارم بتوانید جشنواره‌ی خودتان را راه بیندازید. موفق باشید.
      درضمن متن تایپ‌شده‌تان چنان به لحاظ فنی معیوب بود که مجبور شدم کل آن را ازنو تایپ کنم. اگر بار دیگر خواستید کامنت بگذارید مطمئن شوید که اشکال فنی ندارد وگرنه از تاییدش معذورم.

  28. یک سؤال از تحریمیانی که نویسندۀ این مطلب را به پرسش‌های انتقادی گرفته‌اند:
    هموطنان نازنین، شما هدفتان از این پرسش‌ها و طرح این چالش‌ها چیست؟ یعنی امیدوار هستید که بتوانید نویسنده را به پذیرفتن اندک تغییری متقاعد کنید؟ ایشان در مطالب خود (اعم از متن اصلی و کامنت‌هایی که در پاسخ به دوستان تایپ کرده است) چندین مرتبه با صراحت کامل اعلام می‌کند که تغییری در دیدگاه‌های وی هرگز نه اتفاق افتاده است و نه تحت هیچ شرایطی در امروز یا فردا اتفاق خواهد افتاد. با توجه به تأکید چندبارۀ ایشان بر این موضوع و نیز احساس افتخارشان نسبت آن، به‌جاست که بیش از این وقت خود را حرام نکنیم.

    پاینده باد ایران
    پاینده باد انسان و عشق و آزادی

  29. 1. من هم منظورم لینک دادن بود.
    2. بحث ازو پیش آمد. واقعا کنجکاوم بدانم اگر ازو در حکومت ملاعمر یا هیتلر زندگی میکرد باز هم همین طور فیلم میساخت؟ اخیرا بعضی فیلم هایش را از اول می بینم. از دهه ی 30 تا اوایل 60 میلادی انگار نه انگار که این همه اتفاق برای ژاپن افتاده. واقعا شگفت انگیز است.

  30. من هم اقدام آن مستندساز را که جایزه اش را به یکی از شهدای جوان آبانماه تقدیم کرد بیشتر پسندیدم. اگر او فیلمش را از جشنواره مستند بیرون میکشید مگر چه اتفاقی می افتاد؟ او هم دستاورد هنری اش را عرضه کرد، هم شجاعت به خرج داد و خطر به جان خرید. (اسمش متاسفانه در این لحظه یادم نیست)

  31. آقای اسلامی بحث من محدودیت یا عدم‌اش نبود. مثال جارموش هم در این بحث درست نیست. چون جارموش ممکن است زمانی بتواند کسی را پیدا کند که سه میلیون دلار در اختیارش بگذارد. اما فیلم‌سازان ایرانی با وضعیت سیاسی فعلی، هیچ‌گاه اجازه‌ نخواهند داشت، بدون حجاب فیلم بسازند یا سکانسی فیزیکی بین مرد و زن فیلم‌برداری کنند.
    با احترام؛ دوباره پرسش‌ام را مطرح می‌کنم. آن دو مورد مربوط به فرم است یا محتوا؟

    1. اولا محتوا جزیی از فرم است. ثانیا این مورد ربط دارد به محدودیت‌ها. یک زمانی در دوران حاکمیت کلیسا کسی که می‌خواست نقاش شود عملا باید فقط موضوع‌های مذهبی را نقاشی می‌کرد. حتی در دل آن محدودیت هم کلی هنرمند بزرگ به دنیا معرفی شد. در هالیوود دهه چهل و پنجاه هم قوانینی بود که بوسه‌ها و صحنه‌های اتاق‌خواب را در فیلم‌ها محدود می‌کرد. خیلی از فیلم‌هایی که با آن محدودیت‌ها ساخته شدند شاهکار بودند. محدودیت غیرمنطقی آزاردهنده است ولی همیشه می‌شود با خلاقیت بر محدودیت غلبه کرد.

  32. راستي، ديالوگ يعني تز، آنتي تز، و سنتز
    اينكه كسي نسبت به تز شما آنتي تزي بياره و شما در جواب بگيد قانع نشدم، سنتز نيست، پافشاري روي تز خودتونه، كه يعني تعصب، و نه ديالوگ.
    ديالوگ يعني دو دانش، ديا و لوگوس
    ولي حرفاي شما هميشه مونولوگ هست، مونولوگ هم خودشيفتگي آور هست هميشه

    1. تصور بامزه‌ای از دیالوگ دارید: “قانع شو که حق با من است وگرنه خودشیفته و متعصبی!” بیش‌تر شبیه منطق بازجویی‌ست تا دیالوگ، فقط آن‌جا نی‌گویند: ” اعتراف کن!”

  33. شما صفر و صد مي بينيد قضيه رو. من نگفتم قانع شو كه حق با من است. من گفتم دو دانش. يعني تز و آنتي تز، مساوي است با كمي تز و كمي آنتي تز كه مي شود همون سنتز. اينكه مي گيد قانع نشدم، بستن در ديالوگه، اگر قانع نشديد بايد دليل بياريد كه چرا قانع نشديد. و در نهايت بله، دلتون بخواد يا نخواد، ديالوگ يعني كمي حرف شما و كمي حرف مخالف شما. و گرنه مونولوگه و مونولوگ خودشيفتگي بهمراه داره.
    و من در ضمن نفهميدم چرا اون كامنتم رو پاك كرديد.
    سؤال كردم مردم تاوان سختي دادن، ١٥٠٠ كشته در آبان و دي ماه ٩٦ و بقيه ي كشته ها، اين تعداد كشته باعث مي شه من تحريم كنم. چند جسد مد نظر شماست تا تحريم كنيد؟ مگر نگفتيد تاوان بيشتر؟ به ما عدد بگوييد تا بدانيم.

    1. من به تحریم این جشنواره اعتقادی ندارم. فکر می‌کنم دلایلم را به اندازه کافی توضیح دادم. معتقدم نمایش چند فیلم خوب اتفاق بهتری‌ست تا تحریم.

  34. محتوا جزیی از فرم است. من هم موافقم. شما هم به عنوان یک فرمالیست، نمی‌توانید از محتوا جدا باشید. همین‌طور که آثار ساخته شده در این چهل سال هم، فرم و محتوای‌شان با هم از دل شرایط بیرون آمده.
    حرف‌تان درباره ساخته شدن شاهکارها در محدودیت درست است. اما کامل نیست. در تبعید هم شاهکارهای بسیاری ساخته شده‌اند. از تارکوفسکیِ فیلمساز تا کوندرای نویسنده. به همین خاطر نمی‌شود حکمِ کلی داد که باید ماند یا رفت. باید شرایط را بررسی کرد. حقیقت است که برای بسیاری جای ماندن نبود. اگر می‌ماندند باید در خلوت می‌پوسیدند. نفسِ آن ممنوعیت هم که باعث رفتن امثال صیاد و ساعدی و دیگران شد، بس بسیار شرم آور است. و شرم آورتر این‌که همکارانِ مانده یک بار هم به این ممنوعیت اعتراض نکرده‌اند. همان طور که هرگز به محدودیت‌هایی که به خودشان تحمیل شده هم معترض نشده‌اند.
    به هر صورت از دیدِ من اثرِ هنری، کنشی انسانی‌ست برای به دست آوردن آزادی و کشفِ ناشناخته‌ها. هنرمندی که با این مفاهیم سر و کار نداشته باشد، چیزی کم دارد. ته‌اش آدم را به یادِ نجار داستان کالوینو می‌اندازد که خبره و یکه و درجه یک بود اما ابزار شکنجه و اعدام می‌ساخت.

  35. درست می‌گویید. اما آن «کار» که مبنای قضاوت قرار خواهد گرفت، یک بعد ندارد. به همین خاطر «لنی ریفنشتال» به خاطر هنرش ستایش می‌شود و به خاطر همراهی‌اش با هیلتر سرزنش. صدالبته گفتن ندارد که در این چهل سال یک فیلم‌ساز هم‌اندازه‌ی ریفنشتال پرورش پیدا نکرده است.

  36. آقای اسلامی در صفحه وی کی پدیای جشنواره سی و هشتم صحبت های جنابعالی درباره جشنواره این دوره برای ثبت در تاریخ هک شده است!

  37. سلام همواره بر ما واجب است هر چه می توانیم باید از هنر و هنرمندان واقعی (حالا تشخیص اینکه کدام واقعی است جای بحث دارد) حمایت کنیم. چقدر کار فرهنگی می کنیم؟ حتی برای خود و خانواده مون؟ هنرمند باید وجود داشته باشد، کار کند و اثر بیافریند و رشد کند. هنرمند می تواند حتی برای حکومت و اهداف آن هم فیلم بسازد ولی دید هنری داشته باشد (در تاریخ فیلمهای خوب برای اهداف دولتها یا در ستایش آنها یا موافق نظر آنها با سوبسیدهای دولتی کم نیستند) اثر هنری است که ماندگار است برای ما و برای فرزندانمان. با اشاره ای که به کارنامه کیارستمی و صیاد زدید کاملاً موافقم. حتی با محدودیت هم می توان فیلم شاهکار ساخت (آثار ساخته شده کم نیستند). دوستی می گفت: محدودیت خلاقیت می آورد. حرف بی جایی نیست (کثال هم کم نیست)

  38. سینما همیشه به سرمایه کلان احتیاج ندارد . سینمای رادیکال / آوانگارد در مواجه با همین شرایط در تاریخ سینما شکل گرفته .ادید شما درباره سینما شرافت مندانه محدود است . کمی مطالعه در تاریخ سینمای آوانگارد پیشنهاد میکنم . سینما واقعا می تواند بسیار آزاد تر باشد و چرخه تولید و پخش بسیار جمع و جور تری داشته باشد تا این همه آغشته به کثافت نشود و نیاز به ستاره دادن های پوچ نداشته باشد.

    1. سینمای رادیکال تجویزی نیست. کوروساوا برای ساختن “هفت سامورایی” به سرمایه کلان نیاز داشت. لئوناردو داوینچی و میکل‌آنژ مدلی کار می‌کردند که به حمایت کلیسا نیاز داشتند. نمی‌شود برای هنرمند از بیرون نسخه پیچید.

  39. فاصله گاهی نقطه دید/ پرسپکتیو برای بیننده ایجاد میکند. یک تابلوی آبستره گنگ و نا مفهوم گاهی با چند قدم عقب رفتن،شکل واضح تری پیدا میکند. مساله اخلاقی درباره حامیان هنری داستانی است که سر دراز دارد. بخش غم انگیز تن دادن‌ دائمی به ساز و کارهایی است که چون قبلا مناسب شرایط بوده اند، همچنان به آنها آویزان بمانیم .مخصوصا در شرایطی که امکانات زیادتری نسبت به گذشته برای دیدن و کشف کوروساواهای احتمالی وجود دارد.خیلی از این فیلم ها برای نمایش،حتما نباید در جشنواره دیده شوند.

    1. با فاصله مکانیزم‌های داخل را نمی‌توان دید. همان‌طور که گفتم برخی فیلم‌ها بدون بازیگر سرشناس و تن دادن به الگوهای تجاری حتی با حضور در جشنواره هم به‌سختی می‌توانند فرصت اکران پیدا کنند و درنهایت به گروه معیوب هنر و تجربه تبعید می‌شوند یا سال‌ها اکران نمی‌شوند. نمونه‌اش فیلم “به‌دنیا آمدن” بود که بدون بازیگر سرشناس سه سال طول کشید که اکران شود و عملا نابود شد و “ناگهان درخت” که بدون تن دادن به الگوهای تجاری حتی با بازیگران سرشناس هم هنوز اکران نشده و موارد دیگر.

You cannot copy content of this page