ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز
هوشنگ گلشیری داستانی کوتاهی دارد به نام خانه روشنان که اوایل دههی هفتاد نوشته است. هفتهی گذشته که برای اولین بار داستان را میخواندم بهنظرم رسید هر خط متن نیاز به مکث، بازخوانی جملات قبلی و چیزی شبیه کشف رمز دارد: «این جملهای را که خواندم چه ارتباطی با جمله و پاراگراف قبل داشت؟ … […]
شب هزار و یکم
شب یکم. تمرین اول همیشه سخت است. نمیدانی این گروه پنجاه نفرهای که در این لحظهی شروع، با لبخند دور زمین گرد ایستادهاند و به هم انرژی میدهند، چه مسیری را پیش رو دارند تا رسیدن به هدف. نمیدانی حالا که از روی کاغذ به اجرا رسیدهایم، چهطور پیش خواهیم رفت. نمیدانی آستانهی صبر گروه […]
… و ماهیان چگونه گوشتهای مرا میجوند!
نگاه بافاصله. هجوم را به اندازهی ماهی و گربه دوست ندارم. دلم برایش کمتر تنگ میشود و بهسختی میتوانم فضای داستانیاش را از تصمیمهای پشت صحنهاش تفکیک کنم. از ماهی و گربه کوتاهتر و از آن فشردهتر است. زمانهای مردهاش کمتر است. ماهی و گربه با زمانهای مردهاش اجازه میداد مایههایش را هضم کنیم. ساختارش […]
دربارهی «هجوم» شهرام مکری
هجوم ماهیها. جایی اوایل ماهی و گربه یکی از گربهها به یکی از ماهیها به عتاب گفت: «از حصار رد شدین؟!» آنها، چند ماهی، ندانسته و معصومانه از حصاری رد شده بودند. از مرزی، از تنگ بلورشان، از برکه صاف و خلوتشان، مرزی را که نمیدانستند و نديده بودند، رد كرده بودند بیخیال و سبکبال، […]
گفتوگو با نسیم احمدپور
مجید اسلامی: قبل از هر چیز میخواستم دربارهی کار دراماتورژ در تئاتر توضیح بدهید. از دراماتورژی تعریفهای مختلفی وجود دارد و درنتیجه این سِمت مشخصکنندهی کاری که انجام میدهی نیست. یعنی هر دراماتورژی ممکن است حوزه فعالیتش را طور متفاوتی توضیح بدهد. کاری که من انجام میدادم کاری بود در حد فاصلهی نویسنده و کارگردان. […]