فریب راستین

پارسال، نوروز ۱۴۰۱، آقای مجری را که در تلویزیون دیدم، فهمیدم سالْ واقعا نو شده. جدیجدی. وقتی با آن ترکیب شگفتانگیز بغض و لبخند گفت: «خیلی ببخشید. من یهکم پیر شدم. دست خودم نیست؛ عذرخواهی میکنم!»، لختی بین گریه و خنده مردد ماندم. همزمان لبخند زدم و آقای مجری مقابل دیدگانم تار شد. چه میدانستم آن ترکیب شگفتانگیز خندهگریهی همزمان، آمده که بماند. حالا یک نوروز دیگر دارد میآید، حواسپرت و فراموشکار و بیتوجه به هر آنچه هست و نیست و بود و حالا دیگر رفته.
سه ماه، دو هفته و چهار روز

بازدیدها: 819 عکسها: استنلی کوبریک هر وقت قرص کوریزان میخورم اینطوری میشوم. بعضی چیزها را ناخواسته و دیوانهوار با جزئیات به یاد میآورم و بعضی چیزها اصلا یادم نمیآید. انگار کسی دستش را میگذارد روی کلید حافظهام و هر چند دقیقه یک بار بالا و پاییناش میزند. دیشب وسط جدال خواب و بیداری و تب، […]
ماجرای نیمرو

بازدیدها: 904 ۲۴ فریم (عباس کیارستمی) چند سالیست که بار حسوحال نوروز افتاده بر شانههای ظریف چند ردیف شیرینی نخودچی چهارپر. البته پارسال که این ویروس لعنتی به دنیا حملهور شد، باعث شد همان نخودچی را هم نداشته باشم. درست چهار روز مانده به نوروز، قرنطینه شدیم و عملن در غیاب شیرینی نخودچی، دیگر هیچ […]
دربارهی «بدنم را گم کردم» (ژرمی کلاپین)
بازدیدها: 1160 مقدمه فیلم بدنم را گم کردم، اولین فیلم بلند ژرمی کلاپین، فیلمساز چهلوشش سالهی فرانسوی، انیمیشن مسحورکنندهای بود که در بحبوحهی آشفتگیها و ناباوریهای دی ماه سال جاری به داد من رسید و موفق شد مرا هشتادویک دقیقه از جهانی پر از خشم و ابهام جدا کند و با خود به دنیایی پر […]