ویلایی در مریخ
باز هم باید بعد از صدای بوق، پیغام میگذاشت. این پنجمین بار بود که میشنید: «شما با منزل شهین و نادر تماس گرفتهاید. لطفا بعد از شنیدن بوق پیغام خود را بگذارید.» و پیغام میگذاشت: «سلام شهین، من رز هستم، از گروه کتابخوانی محلهی دریاچههای سبز. لطفا اگر این پیام رو گرفتی با من تماس […]
سوالهای نامربوط مارفا
امروز درست یک هفته است که آقای مارتین سر کار نیامده و خبر هم نداده است. فکر میکردم نبودن آقای مارتین امروز تمام میشود و همهچیز به روال سابق برمیگردد. نمیدانم چرا، ولی مطمئن بودم که آقای مارتین امروز میآید. یکی از تیشرتهای نارنجیاش را میپوشد، در حالی که لیوان قهوهاش را در دست […]
دیوانهی آرام خیابان کویین
کتری برقی را روشن میکنم و تا آب جوش بیاید دست و صورتم را میشویم. نیمی از خستگیام با کرم ضدآفتاب روی پوست صورتم، در صابون مخصوص پوست چرب حل میشود و به فاضلاب میرود. هیچوقت نفهمیدم چرا خانمهایی که پوست خشک دارند فکر میکنند که خیلی خوش به حالم است که پوست صورتم […]