ساعت ده صبح فیلم افتتاحیه جشنواره نمایش داده میشود. سالن کاملن پر نیست، اما برای من پر از چهرههای آشناست. هر سال مثل یک آئین سروکلهی همهی ما از جاهای دور و نزدیک پیدا میشود. در این چند سال آنهایی را که شناخته شدهتر هستند به نام میشناسم اما خیلیها را فقط از روی قیافه بهجا میآورم. شبیه غریبههایی که برایم آشنا هستند. بعضیها را با مدل لباس پوشیدنشان میشناسم. آن یکی بیشتر آبی میپوشد و پیراهن را روی شلوار میاندازد. آن موفرفری ایتالیاییست و همیشه میشود ابتدای صف سالن بازن پیدایش کرد. آن ژورنالیست هندی که همیشه خسته است و سر فیلمها چرت میزند، مهربانترین ژورنالیست اینجاست.
انتخاب اشباح اسماعیل ساخته آرنو دپلشن به عنوان فیلم افتتاحیه (اما خارج مسابقه) چند دلیل عمده داشته. اول این که جشنواره بنا به یک سنت دوست دارد یک در میان جشنواره را با یک محصول فرانسوی شروع کند تا آن را مرکز توجه قرار دهد. از طرفی ستارههای این فیلم برای تشریفات روز اول این ضیافت سینمایی نقش مهمی دارند. ترکیب ماریون کوتیار، شارلوت گنزبورگ، ماتیو آمالریک و لوئی گرل از این جهت استثناییست. هر چهار نفر در تولیدات هنری سالهای اخیر سینمای فرانسه نامهای خاطرهانگیزی بودهاند. خیلی از سالها یکی از پیشنهادات وسوسهانگیز تیری فرمو به سینماگران فرانسویای که فیلمشان را به بخش مسابقه راه نداده این بوده که به عنوان افتتاحیه با یک اکران همزمان در فرانسه نمایش داده شوند. یک بازی دو سر برد. این فیلمهای نه چندان باکیفیت مرکز توجه عمومی میشوند، در عین حال جشنواره از پتانسیل نامهای مشهور آن محصول فرانسوی بهره میبرد.
اشباح اسماعیل ادامهایست بر دغدغهی همیشگی آرنو دپلشن بر روابط زن و مرد. زنی حدود بیست سال از زندگی مردی بیرون رفته. مرد تازگی با کسی آشنا شده و حالا زن گمشده پیدایش شده. فیلم شروع خوبی دارد و بازیگوش و طناز بهنظر میرسد. در ادامه به هر سه ضلع قصه «زاویه دید» میدهد و هر کدام از بخشها را با مدلهای متفاوتی سینمایی عرضه میکند. اما همهچیز فیلم در سطح میگذرد. انگیزه شخصیتها بیربط است و فروغاند.
کنفرانس مطبوعاتی اشباح اسماعیل ساعت دوازده و نیم برگزار میشود. جشنواره برای دپلشن سنگ تمام گذاشته. کارگردان و چهار ستارهی اصلی و دو بازیگر نقشهای فرعیتر به سوالها پاسخ میدهند. آرامش گنزبورگ و کوتیار و تُن صدای پایینشان توجهم را جلب میکند. این دو در آن هیاهو متعلق به سیارهای دیگرند. لوئی گرل سیگار الکترونیکش را آورده و در طول کنفرانس چند بار پک میزند. سال گذشته آرنو دپلشن را یک روز بعد جشنواره در فرودگاه نیس دیده بودم. دوست دارم امسال ببینمش و بگویم روزگاری با فیلمهایت به کن اعتبار میدادی، اما سه دوره است که دیگر کن به فیلمهای بیرمقت اعتبار میدهد. اگر روزهای آینده در کن بماند و این همه خبرنگار و عکاس دوروبرش نباشند شاید فرصت صحبت فراهم شود.


کمی بعدتر نوبت به کنفرانس مطبوعاتی هیات داوران میرسد. چه هیات داوران جذابی. پدرو آلمودوار رئیس هیات داوران، پائولو سورنتینو و مارن آده ستارههای سینمای هنری و پارک چان-ووک و جسیکا چستین هم آرتیستهای خوشسلیقه این سالها. سوالها اغلب خطاب به آلمودار و ویل اسمیت است. ویل اسمیت همه را میخنداند و دلبری میکند. هیچ خبرنگار و منتقدی از پائولو سورنتینو و مارن آده سوالی نمیپرسد. حرص میخورم. جلسه بدون حرف زدن این دو تمام میشود. شخصیت مورد علاقهام اما در این جلسه معصومه لاهیجی است. او را به عنوان مترجم کیارستمی و فرهادی شاید به یاد داشته باشید. لاهیجی در این جلسه مترجم آلمودوار است و سوالهای انگلیسی و فرانسه را برای آلمودوار به اسپانیایی ترجمه میکند و پاسخهای او را گاهی به فرانسه و گاهی به انگلیسی برمیگرداند. چند بار سورنتینو درگوشی از او چیزی میپرسد. حدس میزنم به ایتالیایی با او حرف میزند. آن چه توجهم را جلب میکند، حافظهی عجیب و طمانینهاش است. جایی آلمودوار به اسپانیایی از روی کاغذ متن بلندی را میخواند. بعد متن را به معصومه میدهد تا از روی کاغذ ترجمه کند. اما او میگوید کاغذ لازم نیست و سلیس و بیوقفه صحبت آلمودوار را ترجمه میکند.
آخر شب فیلم بیعشق آندری زویاگینتسف را میبینیم. این یکی دو ماه اخیر در کنار فیلم میشائیل هانهکه بیش از بقیه فیلمها عطش دیدنش را داشتم. زویاگینتسف در فیلم جدیدش زوجی شبیه زن و شوهر فیلم تبعید را با همان فاصله مرکز فیلم قرار داده. او همچنان در کارگردانی درخشان است و با مصالحی ساده راز و رمز تارکوفسکیوار میآفریند، هرچند بیعشق سادهترین فیلمش از نظر خطوط روایی است. خلایی روایی در فیلم مرموز زویاگینتسف وجود دارد که شاید بخشی از طرفدارانش را راضی نکند. بعد از تماشا نسبت به بعضی از وجوه فیلم حس دوگانهای دارم. دوست دارم دوباره ببینمش. شب قبل از خواب مدام غلت میزنم. تلخی فیلم همراهم است و دو سه سکانس درخشان فیلم دست از سرم بر نمیدارد.
Views: 717