زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

چرا از مرگ دایان کیتن غمگین شدم؟

تکه‌ای از آنی هال را گذاشته بودند، همان صحنه‌ی معروف بعد از تمرین تنیس بود. آلوی سینگر دارد بساطش را جمع می‌کند و آنی دم در این پا و آن پا می‌کند و هر دو می‌خواهند معطل کنند تا دیگری تصمیم محکمی بگیرد که بالاخره یکی یکی را برساند و هر چه می‌شود بشود اما […]

You cannot copy content of this page