زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

سفرنامه‌ روسیه- بخش اول: مسکو (پنج و شش)

پنج. دم غروب است و هوا گرفته و غریب و تاریک. باران می‌آید و نمی‌آید. من و خواهرم در محوطۀ هتل، نشسته‌ایم روی نیمکتی در مکان مخصوص سیگاری‌ها و عین خیال‌مان هم نیست. سیگاری‌هایی که جاشان را گرفته‌ایم چپ‌چپ نگاه می‌کنند و مجبورند گوشه‌ای تکیه دهند به دیوار و پک‌های عمیق و از ته دل […]

You cannot copy content of this page