اهل رویاپردازی نیستم. بنابراین در تمام این سالهایی که برای این سایت خودم را (بیشتر به لحاظ ذهنی) آماده میکردم، به اندازهی این ده پانزده روز به تفاوتهای اساسی «سایت» و «مجله» فکر نکرده بودم. مجلهی کاغذی ساز و کار خودش را دارد: شماره به شماره باید دورخیز کنی، سفارش بدهی، تحویل بگیری، آماده کنی و منتشر کنی. خیلی که زرنگ باشی، در حین چیدن و آمادهسازی، در حال دورخیز کردن و سفارش دادن برای شمارهی بعدی هم هستی. اما تا وقتی که شمارهی فعلی منتشر نشده، بازخوردی نگرفتهای تا در شمارهی بعدی آن را تاثیر بدهی. اگر هم صبر کنی مجله منتشر شود و بازخوردها را بگیری و بعد بروی سراغ سفارش دادن، دیگر دیر شده و ممکن است از زمانبندی جا بمانی.
در تمام سالهای کار در ماهنامههای کاغذی دو ویژگیِ ذاتیشان مرا آزار میداد: اولی فاصلهی تولید با عرضه بود و دومی تاریخ مصرف. مشکل من با فاصلهی تولید و عرضه این بود که وقتی درگیر نوشتن بودم (در مقام نویسنده) یا درگیر آمادهسازی بودم (در مقام دبیر بخش و سردبیر)، برای مواجهه با بازخورد خوانندگان شور و شوق زیادی داشتم. ولی مراحل فنی چاپ و عرضه طول میکشید و این شور و شوق فرو مینشست. وقتی هم مجله روی کیوسک میرفت، مدتها طول میکشید تا آدمها آن را بخرند و بخوانند و واکنش نشان دهند. واکنشها وقتی از راه میرسید که دیگر سرد شده بودم، یا برای چیزی دیگر شور و شوق داشتم. قضیهی «تاریخ مصرف» را هم سعی کرده بودم در «هفت» کاملا نادیده بگیرم. دلم میخواست آن مجله تاریخ مصرف نداشته باشد و – مثل مجلههای محبوب کودکی و نوجوانیام: «کتاب هفته»، «رودکی»، «تماشا»… – مدتها بعد از تاریخ انتشارش هم قابل خواندن باشد، که ظاهرا بود و هست (هنوز هم خیلیها آن شمارهها را نگه داشتهاند و هر چند وقت یک بار مرور میکنند و چیزی برای خواندن [یا دوباره خواندن] در آن پیدا میکنند). اما همین که شمارهها به تاریخ مشخصی متصلاند و روندی پشت سر هم دارند، همین که نسخهها بعد از مدتی از کیوسکها جمعآوری میشوند و حتی از کتابفروشیها پس فرستاده میشوند، یعنی ذاتا تاریخ مصرف دارند. تماشای شمارههای برگشتی، با آن جلدهای پاره و بارانخورده و خاکگرفته غمانگیز بود. از آن بدتر تصویر کامیونی بود که روز تعطیلی «هفت» چند هزار نسخه مجله را بُرد برای خمیر کردن!
اما مطالب «سایت»، درست بعد از غلطگیری و صفحهبندی، درجا منتشر میشوند. میان تولید و عرضه فاصلهای نیست. آن مرحلهی اعصابخردکن چاپ هم (با اضطراب اشکالات فنی چاپ و جابهجایی صفحهها در صحافی و غیره) دیگر وجود ندارد. و تازه (بر خلاف مجلهی کاغذی) امکان تصحیح بار بزرگی را از دوش آدم برمیدارد. درعینحال سایت تاریخ مصرف ندارد. همهی مطالب میروند جایی آرشیو میشوند و آرشیو در اختیار خواننده است. مطالب قدیمیتر در کنار مطالب تازه به حیات خود ادامه میدهند. و حتی در کنار مطالبی با موضوع مشابه، ازنو احیا میشوند و سایت خواندنشان را به خوانندهها توصیه میکند. دنیای سایت، دنیای حضورهای موازیست. تقدم و تاخری در کار نیست. اگر هم در صفحهی اصلی مطالب بهترتیب رول میشوند و میروند پایین، در صفحههای دیگر همچنان در ردیفهای بالاتر ایستادهاند. طبقهبندی مطالب هر خوانندهای را به سمت علاقهی خودش پیش میبرد. مثل مجله نیست که مطلبی جلوتر قرار گرفته باشد و مطلبی عقبتر. حتی اینجا لازم نیست منتظر باشیم مطالب جمع شوند و حالت مجموعه پیدا کنند و بعد عرضه شوند. مطالبی با موضوع مشابه میتوانند بهمرور منتشر شوند و خواننده دیرتر همهشان را با هم بخواند.
این ویژگیها باعث میشود همهچیز فرق داشته باشد. مثلا در «هفت» سیاست این بود که هر شماره فقط یک داستان داشته باشیم، چون دلمان میخواست آن داستان حتما خوانده شود. نمیخواستیم با چاپ همزمان چند داستان، یکی تحتالشعاع دیگری قرار گیرد. اینجا این محدودیت وجود ندارد. نوشتهها موازی با هماند. هیچکدام جای دیگری را تنگ نمیکند. بنابراین این امکان هست که (بعد از مدتی) تعداد زیادی داستان در سایت موجود باشد (که اتفاقا میتوانند به هم کمک کنند). همچنین در حوزهی ادبیات، هدفمان این است که به قطعههای ادبی (Essay)، سفرنامه و داستانهایی با لحنها و فرمتهای مختلف امکان انتشار بدهیم.
در این سالها من چند کلاس داستاننویسی داشتهام که در آنها نوشتههای متعددی به شکل کارگاهی شکل گرفته. یکی از انگیزههای ایجاد این سایت عرضهی آن نوشتهها بوده (نمونهی اولش «سفرنامهی هند» کیمیا خطیبزاده است که چند روز پیش آن را منتشر کردیم). بااینحال نوشتههای این کلاسها (و نوشتههای آتی اعضای این کلاسها) هیچ اولویتی نسبت به نوشتههای خوانندگان این سایت نخواهد داشت. از این پس همه با متری یکسان ارزیابی و اولویتبندی خواهند شد. تنها تفاوت البته معیارهاییست دربارهی ادبیات که در آن کلاسها بهتفصیل توضیح داده شده و آن بچهها با جزییات بیشتری از آنها آگاهاند. ولی بهتدریج که این نوشتهها عرضه میشوند، امیدوارم خیلی زود خوانندهها نیز با این معیارها آشنا شوند. شیوایی قلم، انسجام، فرم روایی، وحدت لحن، و البته جذابیت مشخصههای کلی این معیارها را تشکیل میدهند. خوانندگان قدیمی «هفت» لابد این معیارها را خوب میشناسند.
ادبیات ایران را رکودی آشکار فرا گرفته و بخشی از آن به دلیل کمبود تریبونهای قابلاعتماد است. این تصور هست (درست یا غلط) که معیار تریبونها شهرت نویسندهها یا آشنایی و غریبگیست. امیدوارم این سایت بتواند در حوزهی ادبیات این اعتماد را در خوانندگانش به وجود بیاورد.
نوشتههایتان را (به آدرس ) برایمان بفرستید. داستان کوتاه و حتی نیمهبلند (با امکان انتشار در چند نوبت)، سفرنامه (با معیارهایی که «سفرنامهی هند» نشان میدهد، بی آن که بخواهید از آن تقلید کنید)، یادداشت دربارهی ادبیات، معرفی کتاب (با معیارهای حرفهای مقالهنویسی)، یا هر نوع نوشتهی ادبی دیگری که در تعریفهای آشنا نمیگنجند، به شرط جذابیت میتواند شانس انتشار داشته باشد.
Views: 822
9 پاسخ
سلام و تبريك بابت راه اندازي سايت ، و تشكر ازشما . مطلبي كه روزهاي اول درباره چرايي نامگذاري سايت نوشته بوديد از سايت برداشتين ؟
نه. چون فقط در صفحهی اصلی قرار گرفته بود قابل مشاهده نبود. الان در گروه یادداشتهای سردبیر قرار گرفته ولی منو هنوز مشکل دارد که حل خواهد شد.
سپاس
جناب اسلامی عزیز در صورت امکان ستونی هم برای سریال های شاخص تهیه کنید بالاخره بیننده کمی ندارند.ممنون
خوشحالم كه ميتونم از شما مجدد ياد بگيرم و زنده كنم خاطرات تلفن زدن هاى به هفت و پرسش مكرر از زمان پخش رو.
اتفاقى خبر مربوط به چهار رو در اينستاگرام خانم توسلى ديدم.
ايا در طى سالهاى گذشته كتاب جديد منتشر كرديد؟
جنابعالى بخصوص با “تنهايى ماه فروغ و خوانش خاص اون” در ذهن من ماندگاريد.
وحيد
ممنون. کتاب جدید بوده ولی چاپ نشده، شاید چون کتابهای قبلی اغلب در بازار نیستند.
تمام شمارههای هفت در کتابخانهام و دردسترسه و همچنان هر از گاهی یک شماره رو برمیدارم و کامل میخونم و باز حسرت میخورم چرا فقط چهل و خردهای شماره و نه بیشتر…
آقای اسلامی کلا عشقی و خدا مارو دوست داره که شما هستی واسه ما تا بهمون کتابهای خوب و فیلمهای با کیفیت معرفی کنید خدا رو شکر
ممنونم