ابر بارانش گرفته (مجید برزگر)
ستاره (از پنج): **
فیلم تازهی برزگر همزمان دو احساس متضاد را ایجاد میکند: از یک طرف از نظر بصری ـ با کادر بسیار عریض و سر و شکل بسیار تمیز و شکیلاش که با مینیمالیسم مصالح داستانیاش بیشتر جور درمیآید ـ نسبت به فیلمهای قبلی گامی رو به جلو دارد، و از طرف دیگر با برخی بازیگران و دیالوگها (مثلا شخصیت دکتر و بازیگران دو خواهر پیرمرد بیمار و دیالوگهای صحنهی صبحانه) تماشاگر را پس میزند. تقریبا به ازای هر چیز بد یک چیز خوب هست و همین میتواند تماشاگر را دچار بلاتکلیفی کند: باران فیلم خیلی خوب است (کمتر پیش آمده که در فیلمی ایرانی از تماشای باران لذت ببرم)، صحنهی رستوران چینی خوب است (حضور گرمتر علیرضا ثانیفر موثر است)، بازی بازیگر نوجوان فیلم خیلی راحت و دلپذیر است (کل صحنههایی که او حضور دارد جزو بهترین صحنههای فیلم است)، لباس سرمهای پرستارها، لوکیشن خانهی پیرمرد، و از همه مهمتر نازنین احمدی (که بازی بسیار سختی دارد و باید چرخش دشواری را در شخصیت اصلی فیلم تجسم ببخشد). اما در کنار اینها انتخاب موسیقی آشنای بتهوون را که چند بار تکرار میشود دوست ندارم (ترجیح میدادم قطعهی ناآشناتری بود)، همینطور اجرای تکان خوردنِ لیوان و اجرای حضور «نهنگ صورتی» (که درست موقعی که دختر گفت: «برو کنار دریا» توانستم آن را حدس بزنم). مشکل بزرگتر شاید دو نیمهی فیلم است که چندان به هم نمیچسبند و میشد با نقطهگذاری مونتاژی شکلی اپیزودیک پیدا کند یا میشد نیمهی اول در لابهلای نیمهی دوم گنجانده شود. شخصیتها میتوانستند بُعد بیشتری پیدا کنند، اعضای خانواده میتوانستند در یک طیف متنوعتری قرار بگیرند و خردهقصههایشان دربارهی پدر تصویرهای متناقضتری بسازد، بخش اول میتوانست کوتاهتر باشد و فضا برای گسترش روابط بخش دوم فراهم شود، یا برعکس فیلم میتوانست بخش سومی داشته باشد که با بازگشت پرستار به تهران تغییر شخصیت او را در موقعیتهای اولیه ببینیم.
میشود مطمئن بود که تقریبا همهچیز در فیلمهای مجید برزگر عامدانه است. او این مکانیکی بودن، این سکوتهای میان دیالوگها، این سردی رابطهها، چیدهشدگی صحنهها را میخواهد. با متر او اتفاقا شاید بازی گرمتر علیرضا ثانیفر زیادیست. این مکانیکی بودن برای او ابزاریست برای فاصلهگذاری، چرا که میخواهد هر طور شده از سینمای روز و جریان اصلی و گرما (از جنس شنای پروانه) فاصله بگیرد. هر چهقدر هم به صورت مصداقی با برخی انتخابهای برزگر مشکل داشته باشم، برای این عزم راسخ او در فاصله گرفتن از سلیقهی روز و پرداختن تاوان بابت این مسیر احترام قائلم. سینمای او یک سبک ویژه است (سبکی که آدم را یاد برخی فیلمهای سهراب شهیدثالث میاندازد). اما حتی روبر برسون هم در آن سبک ویژهی مبتنی بر بازیهای مکانیکی بازیگران در همهی فیلمهایش احساس یکسانی ایجاد نمیکرد. بهنظرم در این سبک انتخاب بازیگران و درنتیجه لحن اجرای دیالوگها بسیار حیاتیست و مجید برزگر باید در این امر حساسیت بیشتری داشته باشد. بااینحال حضور موثرترِ تصویر در این فیلم تازهاش برای من اتفاق فرخندهایست.
آتابای (نیکی کریمی)
ستاره (از پنج): ۱/۲***
فیلمنامهی آتابای همهچیز را با هم دارد: هم ایدهی جذاب، هم شخصیتها و رابطههای پیچیده، هم قصههای پسزمینهای پرمایه (آدمهای غایبی که حضورشان سنگینی میکند)، هم روند دراماتیک درست و هم دیالوگ خوب. انتخاب جسورانهی زبان ترکی و اجرای قابل قبول این ایده تاثیری فوقالعاده در باورپذیر کردنِ شخصیتها و رابطهها دارد. تکرار موتیفوار برخی دیالوگها (مثلا سر دورتر نگهداشتن ماشین موقع سوار کردن دیگران یا دیالوگهای صحنهی کفش آدیداس) نشاندهندهی تسلط هادی حجازیفر بر قاعدههای فرمی در دیالوگنویسیست. فیلمی را به یاد نمیآورم که در آن صرفِ سیگار کشیدن به چنین آیین بامعنایی بدل شده باشد. از سوی دیگر کارگردانی آتابای صرفا به تصویر کشیدنِ فیلمنامه نیست. انتخاب لوکیشنها، طراحی استراتژی کار با نور (که در کنار زبان ترکی آدم را یاد فیلمهای بیلگهجیلان و بهویژه … آناتولی میاندازد)، وسواس در انتخاب بازیگران و البته میزانسنهای بهیادماندنی از آتابای فیلمی شگفتانگیز ساخته. حضور و بازی هادی حجازیفر (در موقعیت یک آدم جاهطلب شکستخورده و همواره در معرض شکست، کسی که همهچیز را مسابقه میبیند و باید تلاش کند تا مهربان بودن را بیاموزد)، و حضور دلنشین جواد عزتی (که بازیاش به زبان ترکی بهمراتب قابلقبولتر است)، در کنار همهی جنبههای دیگر (فیلمبرداری، تدوین، موسیقی) سلیقهای را به نمایش میگذارد که غافلگیرکننده و ستودنیست. کافیست نوجوان فیلم را مثلا با نوجوان شعلهور نعمتاله مقایسه کنید (هم در طراحی شخصیت و هم در بازیگری). سکانس دور شدنِ حجازیفر و عزتی از مجلس عزا به طرز تکاندهندهای مرا یاد صحنهی مشابهی در قصاب شابرول انداخت، و صحنهی آتش زدن و غلتاندنِ لاستیک روی تپه (به قرینهی ماجرای تراژیکی که در گذشته اتفاق افتاده) بهیادماندنیست.
آتابای را میتوان نقطهعطفی در کارنامهی نیکی کریمی و آغازی برای کارنامهی فیلمنامهنویسی حجازیفر دانست. (در کنار پوست و تومان) این برای من ضلع سوم مثلث هیجانانگیز این دورهی جشنواره بود. حالا دیگر میتوان گفت سینمای ایران در حال پوستاندازیست.
Views: 2104
14 پاسخ
سلام آقای اسلامی
درباره (خون شد) چرا یادداشتی منتشر نکردید؟
سلام. ندیدم. فیلمهای دیگری هم هست که ندیدم. فیلمهایی که بهشان خوشبین نبودم.
سلام.عجیب است که فیلمنامه اتابای نامزد جایزه نشده است.البته اگر بخواهیم جوایز و داوران را جدی بگیریم
کاندیداها بهنسبت بد نیست ولی این مورد واقعا عجیب است.
ممنونم آقای اسلامی
با نوشتون درباره فیلم آقای برزگر کاملا موافقم.
در واقع استراتژی تصویری فیلم خیلی جذابه ولی استراتژی فیلمنامه مشکلات زیادی در مقدمه، دیالوگ نویسی و طراحی در چرخش بینش شخصیت داره.
ضمن اینکه وام دار بودن بیش اندازه به النا ژوگانیتسف یا بعضی کارهای تارکوفسکی، برگمان و کیارستمی حس اصالت اثر رو مخدوش کرده.
مسئله امید و معجزه هم در خود فیلم شکل نمی گیره.
آقای اسلامی شما تا به حال داور جشنواره فیلم فجر بوده اید؟
نه. راستش علاقهای به داوری در جشنواره ندارم. بهخصوص وقتی مجیدی و مهدویان و حاتمیکیا و ملکان همزمان فیلم دارند.
یادداشتی درباره فیلم شعلهور دارید؟ خیلی دوست دارم نظر مفصلتان را بدانم. یا به عبارت دقیقتر دوست دارم به کمک شما بفهمم گیر فیلم کجاست.
نظرم را به اجمال در گزارش جشنواره آن سال در مجله ۲۴ نوشته بودم. بهنظرم فیلم بسیار دوگانه است. برخی نکات خیلی خوب و برخی نکات خیلی بد دارد. درمجموع دوستش ندارم.
آیا در فیلم یا تیتراژ فیلم آقای برزگر اشاره ای به اینکه این نام زیبای فیلمش از کجا آمده ، شده است ؟
( ابر بارانش گرفته ست عنوان داستان کوتاهی از شمیم بهار در سال ۱۳۴۴ است. )
دقت نکردم.
و البته همان هم وامدار «خانهام ابریست» نیماست.
یادم رفت تشکر کنم از یادداشت های زیبای شما درباره فیلم های جشنواره که به طور حتم از خود فیلم ها زیباتر هستند .
ممنونم