زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

یادداشت‌های جشنواره فجر-۵

مجید اسلامی

ماجرای نیمروز۲ (محمدحسین مهدویان)
۱/۲*
ماجرای نیمروز۲ را هر جور نگاه می‌کنم معیوب به نظر می‌رسد: فیلم قبلی (ماجرای نیمروز۱) یک تریلر ماجرایی بود و این یکی بین تریلر بودن و جنگی بودن در نوسان است. دو فیلم متفاوت که با هم مخلوط نشده‌اند، انگار به‌تناوب فرصت حضور پیدا می‌کنند؛ غیبتِ شخصیت جذاب و معتدلی که نقش‌اش را در قبلی مهران‌فر بازی می‌کرد در این یکی بدجوری به چشم می‌آید، و جایگزینی کیایی به جای صدیقیان چندان درست عمل نمی‌کند (کیایی همچنان همان بازیگر ناموفق فیلم‌های کمدی‌ست که انگار به‌زور قرار است جدی باشد). از سوی دیگر تصمیم گرفته‌اند هادی حجازی‌فر (شخصیت نسبتا منفی فیلم قبلی) را مثبت کنند تا در قالبِ جان وین جویندگان جان فورد (با همان تعصب آشنای تیپیک) دنبال خواهر خیانت‌کارش بگردد تا او را به سزای عملش برساند(در جویندگان دختری به اسارت سرخ‌پوست‌ها درآمده بود و زن یک سرخ‌پوست شده بود) و کیایی هم شوهری‌ست که جایگزین جفری‌ هانتر جویندگان شده تا مانع حجازی‌فر شود؛ درعوض جواد عزتی فیلم قبلی این‌جا با مقرراتی بودن افراطی‌اش در قالب یک نقش منفی تیپیک فرو می‌رود. به ماجرای نیمروز۱ ایراد گرفته بودند که چرا داستان را یک‌طرفه روایت کرده و به طرف مقابل زاویه دید نداده. این‌بار مهدویان سعی کرده به بهانه‌ی شخصیت خواهر که اسیر شده و از سر ناچاری به جبهه‌ی مخالفان پیوسته (بهنوش طباطبایی)، به آن طرف ماجرا هم زاویه دید بدهد. مشکل البته حل نشده چرا که تصویری که فیلم از جبهه‌ی مخالفان نشان می‌دهد همان تصویر آشنای تیپیکِ فیلم‌های تلویزیونی‌ست، با همان شخصیت‌های مسخ‌شده‌ی فرصت‌طلبی که مدام شعار تحویل همدیگر می‌دهند (البته آدم‌های آن جبهه در همه‌ی سندهای واقعی هم همین‌قدر کاریکاتور و شعاری‌اند ولی فیلم نمی‌تواند به این بهانه از وظیفه‌ی ارائه‌ی تصویر متقاعدکننده شانه خالی کند). نمایش صحنه‌های قلع‌وقمع شدنِ این‌ها در جنگ هم بیش از آن که برای ایجاد تعادل در درام باشد، (با نمایشِ پاهای قطع‌شده و زخم‌های باز و خون‌ریزی و فلاکت) یک‌جور نمایش قدرت است (شاید به قصد هشدار دادن به مخالفان که مبادا ازنو چنین خیالی در سر بپرورانند).

فیلم مدام وقت تلف می‌کند، از این شاخه به آن شاخه می‌پرد و مسیرش را عوض می‌کند. هر جا صلاح می‌داند موانع را نمایش نمی‌دهد (مسیر دشوار بازگشت حجازی‌فر از عراق به ایران را با یک نما که پشت کامیون باری قایم شده سرهم‌بندی می‌کند و مسیر دشوار بازگشت خواهر خیانت‌کار به تهران را هم به همین نحو نشان می‌دهد). فیلم (همچون بسیاری فیلم‌های دیگر این جشنواره) پر از دیالوگ‌های تهدید و ارعاب است (انگار بدون تهدید دیالوگ نمی‌شود نوشت!) و تعلیق‌ها و انفجارها و موسیقی پرتاکید جای ظرافت‌های دو فیلم اول مهدویان را گرفته.

لاتاری را هم هنوز نمی‌شود فراموش کرد. مهدویان پیش از لاتاری به نظر می‌رسید جوان بااستعدادی‌ست که از پس هر نوع سبکی برمی‌آید و حالا فقط به ضرورت سراغ این سبک خاص رفته. لاتاری نشان داد که گویا او شیوه‌ی دیگری بلد نیست. حالا او فقط تکنسینی به نظر می‌رسد که فقط برای یک جور فیلم (شماره‌‌های دیگری از «ماجرای نیمروز») طراحی شده.

فیلم‌های دیگر:

حمال طلا (تورج اصلانی) ۱/۲
آشفتگی (فریدون جیرانی) 0

Views: 1799

مطالب مرتبط

13 پاسخ

  1. علاوه بر مهدویان من فکر میکنم هادی حجازی فر هم نوع دیگری از بازی را بلد نیست!
    راستی فکر میکنید در کارگردانی نرگس آبیار استحقاق جایزه داشت، آن هم در رقابت با نیما جاویدی؟ عجیب است که حتی سیمرغ طراحی صحنه را هم به سرخپوست ندادند و به تختی دادند!

  2. کلا در مورد جوایز صحبت کردن و انتقاد داشتن درست نیست. آدم منطق اسکار و کن و برلین و فجر رو با هم درک نمیکنه. بهترین خواسته ی ما میتونه این باشه که در تقسیم جوایز فساد و دستور غیرقانونی وجود نداشته باشه. و البته توی داوران آدمی مثل حسن عباسی وجود نداشته باشه.

  3. در مورد مهدویان با همه ی ضعفی که دارد حداقل می شود فیلمش را دید. بیایم امیدوار باشیم که بودجه های دولتی رو امثال او بگیرند نه کسانی مثل حاتمی کیا و درویش یا مجیدی که واقعا فیلم ساختنشان حتی کلیشه ای هم نیست و مخلوط عجیبی است. همیشه از این نابودی اموال دولتی حرص میخوردم.

    1. خیلی خوشحال شدم که سیمرغ بهترین بازیگر مرد علی رغم جوسازی آقای فراستی و دیگران به بازیگر بادکنکی این سال‌ها یعنی نوید محمدزاده نرسید. کلا در ایران به طرز عجیبی در شناخت و تقدیر از بازی خوب کمبود داریم. بازیگران متوسط و زیر متوسط مثل محمدزاده و صابر ابر و آذرنگ و علیدوستی و حاتمی را حلوا حلوا میکنند آن وقت بازیگران درجه یکی مثل نصیریان و هاشم پور و تارخ و پورصمیمی و مشایخی و عبدی و کشاورز و بهداد نادیده گرفته میشوند. قانون نانوشته این که هر کسی نقش معتاد و دیوانه یا آدم خیلی بدبخت بازی کند یا گریم سنگین بشود سیمرغ میگیرد! داد و فریاد و دیوانه‌بازی به نظر منتقدان ما اوج هنرمندی بازیگر است. به نظرم برای اولین سیمرغ‌های بازیگری به عدالت تقسیم شد هرچند کاش بین نقش اصلی و مکمل و زن و مرد تفکیک نمیکردند.

      1. به نظرم کمی بی انصافی می کنید. تنوع بازیهای محمدزاده چه در تئاتر (شکلک، زمستان 66، بالاخره این زندگی مال کیه) چه سینما (عصبانی نیستم، سرخپوست، بدون تاریخ بدون امضا) که همگی درخشانند نشان از مهارت و فهم بالای او دارد. همان صحنه ملاقات با امیر آقایی در زندان در فیلم وحید جلیلوند را دوباره ببینید. او واقعا بازیگر درجه یکی است.

  4. عالی بو‌د نقدتون بر ماحرای نیمروز ۲،از خواندنش لذت بردم

  5. ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز 1 به جز فضاسازی چه نکته مثبتی داشتند؟ هیچی! نه درامی، نه شخصیت پردازی درست و حسابی نه اطلاعات تازه نه فهم تازه و نه هیچ چیز دیگری نداشتند… لاتاری فیلم چرند اما دست‌کم گرمی بود که بیننده های بسیاری را سرگرم میکرد. مهدویان هرگز فیلمساز بزرگی نخواهد شد چون از نظر خِرَد، دانش و حس و خلاقیت یک آدم کاملا متوسط یا زیر متوسط است. البته اصغر فرهادی با همین مختصات و تنها به مدد زرنگی خارق العاده‌اش توانسته موفقیت‌های بزرگی کسب کند شاید همان نوع زرنگی‌ها مهدویان را هم به قله برساند.

  6. یک مساله ای در مورد نوع داوری جشنواره فجر هست که در تقسیم و اهدای جوایز، اسکار رو الگو قرار داده. در صورتی که آکادمی اسکار چندین هزار عضو صاحب رای دارد و هیئت داوران فجر هفت نفرند. فکر نکنم هیچکدام از داوران چندان بتوانند مقایسه ای تخصصی بین صداگذاری یا جلوه های ویژه فیلمها انجام بدهند.
    یک مورد هم عامیانگی در نگاه به رشته هاست. بعید است بازیگری به مهارت ریما رامین فر یا منتقد باسواد و ارجمندی مثل مهرزاد دانش ندانند که بین کاری که فرشته صدر عرفایی یا نوید محمدزاده انجام میدهند (یعنی بازیگری) با کاری که بچه های کوچک فیلم قصر شیرین یا اهالی روستایی در فیلمهای کیارستمی انجام میدهند (بازنمایی خودشان بصورت حسی و غریزی جلوی دوربین) تفاوت بسیار است و نباید آنها را در یک رده قضاوت کنند. اسکار هم این خلط را داشته (دادن جایزه اسکار به تیتوم اونیل ماه کاغذی یا دختر کر و لال فیلم فرزندان خدای کهتر) و به نظرم داوران جشنواره مرعوب اسکار هستند. کاش این سوتفاهم حل شود.

You cannot copy content of this page