در یک هوای سرد بارانی از سالن سینما بیرون آمدهام. تماشای فیلم سه ساعته مکتوب: عشق من تازه تمام شده است. در راه بازگشت به خانه تلاش میکنم برای توصیف کیفیت تصاویری که دیدهام صفت دقیقی پیدا کنم. بخش عمده فیلم بهغایت اصیل، باظرافت و برانگیزاننده بود. بهخصوص دو ساعت اول فیلم آنچه روی پرده اتفاق میافتاد کمنظیر بود اما نیمساعت پایانی فیلم کلافهام کرد. از عبداللطیف کشیش این فیلمساز فرانسویِ تونسیتبار عصبانیام. مگر میشود کسی با دست خودش چنان بلایی سر بخشهای پایانی فیلمش بیاورد؟ لابد شما هم بارها چنین تجربهای از سرگذراندهاید که جنبههایی از یک فیلم چنان درخشان و درگیرکننده بوده که یادآوری قسمتهای ناامیدکننده فیلم آشفته و درماندهتان کرده باشد. از فیلمهایی حرف میزنم که بخشهای مختلف آن کیفیتهای متناقضی دارد و نمیشود تعبیر دقیقی برای مواجهه با جنبههای متناقض آن بهکار برد. از آن فیلمها که برای جنبههای ضعیف و بیظرافتشان (مثلا روایت، شخصیتپردازی و …) چندین مثال و مصداق در جیب دارید و میتوانید خیلی زود خیال خودتان را راحت کنید که چه فیلم بدی بود. اما در همان زمان که به این مثالها فکر میکنید جنبههای دیگری از فیلم را به یاد میآورید که چنان به احساساتتان چنگ زده که مدام دوست دارید به خاطره خوش آن لحظههای برانگیزاننده پناه برید و دوباره در جذبه فیلم غرق شوید.
مکتوب: عشق من فیلم جدید عبداللطیف کشیش (سازندهی آبی گرمترین رنگ است) چنین فیلمیست. فیلم قصه پسر جوانی به نام امین است که تابستانی را به شهر زادگاهش سِت در جنوب فرانسه سفر میکند. امین مدتی در آن شهر میماند و به خانواده و دوستانش سر میزند. پسران و دختران جوان تونسی-فرانسوی روزها را در ساحل و شبها را در رستورانها و بارها میگذرانند و امین شبیه یک ناظر خاموش میان لذتهای زندگی این آدمها پرسه میزند. سرخوشی که در این شهر ساحلی برقرار است بهنظر دنیای مطلوب فیلمساز است. بهتدریج اما چیزهایی در اطراف امین اتفاق میافتد که حواس و تمرکزش را از این حال و هوای لذتطلبانه پرت میکند.
انرژی درونی مکتوب: عشق من از ملموس بودن زیست این آدمها در یک اتمسفر بومی میآید. در عین حال نوع زیست این دخترها و پسرها، شیوه آشنا شدنشان و علاقه آنها به رقص، آب و جنس مخالف عجیب و غریب است. تقریبا هیچکس در شهر دست رد به سینه دیگری نمیزند و در شهری که انگار همه همدیگر را میشناسند یک حسِ همدلی عجیب جریان دارد.
موقع خروج از سالن سینما، بیش از همه گرما و زردی آفتاب را به یاد میآورم و البته آبیِ آب. آنقدر نور و آب در قابهای فیلم جاری است که انگار دریا در آن سرریز شده. آفتاب حضوری دلپذیر دارد و از همان تیتراژ فیلم نور مستقیم آفتاب به درون قابها میتابد و کمکم نوعی «فیلم مدیترانهای» شکل میگیرد. در این هوای سردِ بیرون سالن سینما، موقع فکر کردن به فیلم پسری را بهخاطرم میآورم که در نور آفتاب پرسه میزند. پسری در آغاز جوانی که همه شهر به دورش میچرخند و تحسینش میکنند هرچند انگار او به چیزی دیگر میاندیشد.
امین روزی در ساحل با دختر رقاصی آشنا میشود. وقتی برای اولین بار آندو با همراهانش به یک بار میروند فصل رقص طولانی میبینیم که سالن سینما را غرق انرژی مهارنشدهای میکند. بخش مهمی از انرژی فیلم از ترکیب موسیقی و صحنههای رقص میآید و بدنهای لرزانِ پسران و دختران گویی با این شهر ساحلی عجین است. افسوس از فصلِ کلابِ پایانی فیلم که بیکاربرد و بیظرافت همه حس فیلم را زائل میکند. تقریبا تمام آن چه با یک رژیم روایی و تصویری خاص در دو ساعت اول رشته شده، در نیم ساعت پایانی پنبه میشود. همچنین تقسیم شدن فیلم به دو جلد در روند ساختش (بهخاطر طولانی شدن زمان فیلم) باعث شده تا در پایان فیلم (جلد اول) حس کلیتی بامعنا از همراهی امین برای بیننده شکل نگیرد.
در پرسههای امین در شهر قصهای محوری وجود ندارد. در عوض عبداللطیف کشیش موفق میشود فیلم را به تجربه فضا تبدیل کند. مکتوب: عشق من پر از فصلهای طولانی گفتگوی آدمها است. آنها با طمانینه در ساحل حرف میزنند و در بارها مینوشند و میرقصند. فصلها به طرز خودخواهانهای طولانی اما بهشدت اصیل و درگیرکنندهاند. ویژگیهای مثبت آبی گرمترین رنگ است (مثل خودانگیخته بودن شخصیتها جلوی دوربین) در این فیلم هم بهشکل خلاقانهای بیننده را درگیر جذبه فیلم میکند. از همان ابتدا حس زمان حال به شکل کم سابقهای برای بیننده ملموس میشود و پسر جوانی اسیر روح افسارگسیختهی شهری میشود که میان آب، آفتاب و سکس غوطهور است. دوربین مرتب به انحنای بدنهای آدمها نزدیک میشود و از قطره های آب روی تنهای برهنهی سوختهی از آفتاب و عضله های جنبده با ضرب موسیقی، جمال میآفریند. دوربینِ چشمچرانِ کشیش بهگونهای به بدن آدمها نزدیک میشود و اطرافشان میچرخد که انگار با نوعی ستایش تصویری تنانه روبروئیم. این یک اپرای تابستانی است که در ستایش لحظههای لذتجویانه در یک پهنه جغرافیایی پر از آب و آفتاب میگذرد.
مکتوب: عشق من برداشتی آزاد از رمانی از فرانسوا بِگودو نویسنده فرانسوی است، همان بازیگر نقش معلم در فیلم کلاس ساخته لوران کانته. (کلاس هم اقتباسی از رمانی از فرانسوا بگودو است). فیلمبرداری جلد دوم ظاهرا بعد از وقفهای طولانی (بهخاطر ناراضی بودن و کنار کشیدن سرمایهگذار) در سپتامبر سال قبل انجام شده است. جلد دوم به دورهای از زندگی امین میپردازد که شهر سِت را ترک کرده و به پاریس بازگشته است. اینطور که خبرها از جشنواره کن پیشرو میآید ممکن است جلد دوم در بخش دو هفته کارگردانها به عنوان فیلم افتتاحیه نمایش داده شود.
Views: 3352
یک پاسخ