فیلم تازهی پناهی به نسبتِ تاکسی، پرده و این فیلم نیست (که خودشان را به داخل ماشین یا خانه محدود میکردند) تنوع لوکیشنی بیشتری دارد. خط داستانی و ساختار فیلم (سفر دو نفر به منطقهای دورافتاده برای مطمئن شدن از زنده بودنِ کسی) آشکارا یادآور زندگی و دیگر هیچ کیارستمیست (آنجا خردمند و پسرش به مناطق زلزلهزده میرفتند تا مطمئن شوند که بچههای خانهی دوست سالماند، و اینجا آقای پناهی و بهناز جعفری میروند تا مطمئن شوند دختری که برایشان ویديو فرستاده سالم است). اما استراتژی فیلم پناهی این است که بیشتر از کیارستمی به موضوع دراماتیکِ اصلیاش بپردازد (کیارستمی عادت داشت مدام حاشیه برود، مثل بچهای که از خانه به هدفی بیرون میرفت و حواساش پرت میشد، مثل قصهی بادکنک سفید، که فیلمنامهاش مال کیارستمی بود). نیمهی دوم فیلم هم که در روستایی دورافتاده میگذرد یادآور باد ما را خواهد برد است (فضایی اگزوتیک، محدودیت دسترسی به تلفن، پرسهزنی…). البته مایهی پررنگ دیگری هم هست که جنبهی استعاری پیدا میکند.
جعفر پناهی بهنظرم برای رفتن جلوی دوربین ساخته نشده: معذب است، دیالوگهایش را با مکث زیاد میگوید و نمیداند کجا را نگاه کند. (حتی بازیگر مقابلش را هم معذب میکند). صرفِ حضورش جلوی دوربین برای من کافیست که صحنه را باور نکنم (به همین دلیل نیمهی اول پرده را که بازیگر محوریاش کامپوزیا پرتوی بود خیلی بیشتر دوست داشتم تا نیمهی دومش را که پناهی به صحنه میآمد). اما پناهی در فیلمهای اخیرش اصرار دارد که در فیلم حاضر باشد. این یک حضور استراتژیک است، میخواهد مدام جلوی چشم باشد تا با حضورش روی محدودیتهایی که برایش ایجاد کردهاند تاکید کند. حضور پناهی با شخصیت حقیقیاش در فیلم اشکال دیگری هم دارد: ارائهی تصویری از یک آدم دلسوز و انساندوست و بهشدت اخلاقگرا (که کار و زندگیاش را رها میکند تا بفهمد بر سر دختری غریبه چه آمده). دستاورد کیارستمی در باد ما را خواهد برد طراحی یک شخصیت اصلی نسبتا بدجنس و موذی بود، و در زندگی و دیگر هیچ هم خردمند نسبتا خنثی و خونسرد بود (و تازه خود کیارستمی نبود). اینجا (همچون تاکسی و حتی این فیلم نیست) شخصیت پناهی زیادی مودب، مثبت و دلسوز است؛ آدمی که مدام در فکر کمک به دیگران است. (پناهی در زندگی واقعی آدمی دوستداشتنی و مهربان است، ولی این ربطی به طراحی شخصیتهای فیلمهایش ندارد).
سهرخ به لحاظ سینمایی دستاورد ویژهای نیست و از الگوهای اولیهاش فراتر نمیرود. آنچه نمایش میدهد فاقد پیچیدگی عمیق جامعهی امروز ایران و هماهنگ با تصویریست که غربیها از ایران دارند: فضایی اگزوتیک، خانوادههایی متعصب و زنهایی تحت فشار خانواده، و غیره. متاسفم که برای جعفر پناهی بابت فیلمسازی محدودیت ایجاد کردهاند، و درعینحال متاسفم که این محدودیت مسیر حرفهای او را تغییر داده، به سمت ساختنِ فیلمهایی که هدف اصلیشان (به بهانهی یک داستان) نمایشِ سختکوشی کسیست که با تمام این محدودیتها هنوز فیلم میسازد. همهی ما خوشحالیم که هنوز فیلم میسازد. ولی کاش فیلمهای بهتری میساخت.
Views: 961
یک پاسخ
مطلب بسیار خوبی بود.ممنون