امتیاز (از ۵ ستاره): 1/2*
۱. در تیتراژ اولین فیلم حمید نعمتالله بوتیک نام خانوادگی او «نعمت اله» نوشته شده، رسمالخطی قدیمی با یک لام محذوف. بعد از بوتیک همیشه چیزی در سینمای نعمتالله کم بوده، لام محذوفی که تماشای بیپولی، آرایش غلیظ و رگ خواب را برایم هر بار به تجربهای همراه با حس نقصان تبدیل کرده. دوست دارم در این نوشته بهطور مختصر به این نکته اشاره کنم که چرا با وجود ذوق و شور سینمایی که صرف ساخت رگ خواب شده باز متقاعدکننده از کار در نیامده.
۲. چند سال قبل پس از تماشای بار سوم آرایش غلیظ بهنظرم رسید هوادارانش آن را به شکلی که «باید باشد» به یاد میآورند، نه به شکلی که «تجربهاش کردهاند». این مساله بیش از هر چیز به بافت این فیلم ربط داشت، کیفیتی که به حیطهی «اجرا» مربوط است (نه ایده). در رگ خواب شیمی رابطهی مینا (لیلا حاتمی) و کامران (کوروش تهامی) از کار در نیامده و کشش زن نسبت به مرد روی پرده و در هنگام تماشا «حس نمیشود». برای مثال فصل «خوردن گِل» و خاطرهی کودکی که قرار است در پیشرفت رابطه آن دو یک جور نقطه عطف باشد و تبدیل به فصل خاطرهانگیز فیلم شود، در عمل (از نظر تاثیر حسی) تبدیل به صحنهای معمولی شده. فصلی که میتوانست از نظر دیداری چشمگیرتر باشد و از نظر زمانی طول و تفصیل بیشتری داشته باشد تا حسی از دور شدن از زندگی روزمره بهخود گیرد و برای مرد و زن تبدیل به یک همراهی و سفر شود. این فصل نیاز به طیِ مسیر داشته تا در یک فرایند برای بیننده به یک «تجربهی حسی» تبدیل شود. سکانسی که میتوانست با فضای پیرامونش زندهتر بهنظر برسد و با قرار دادن مرد و زن در اتمسفری ناآشنا و طولانیتر از این همراهی خاطره بسازد. در شکل فعلی صحنه زیادی ساده و کوتاه است و به دلیل عدم جاهطلبی در تجسم محل وقوع رویداد عملن تاثیر بالقوهاش را از دست داده. ایدهی «خوردن گِل» تنها نکتهی جذاب این همراهی است، اما صحنه از نظر پلاستیک و حسوحالِ عاطفی برای بیننده غیرموثر و بیرمق است.
۳. دلیل دیگری که فکر میکنم چنین صحنههای عاشقانهای در رگ خواب (بهرغم ایدههای اولیهی برانگیزانندهشان) از نظر حسی تاثیرگذار نیستند به تجسم فیزیکی نقش مینا برمیگردد. جایی از فیلم کامران از مینا میپرسد: «میدونید چه چیزی از همه چیز مهمتره؟» مینا: «نه دقیقن». کامران: «آرامش شما از همه چیز مهمتره». مینا از خودش میپرسد: «آرامش من؟ در تمام عمرم چنین ترکیبی رو از کسی نشنیده بودم». این گفتوگوی درونی (و بخش عمدهی نریشنهای مینا) دور از ویژگیهای شخصیتی و فیزیکی است که برای نقش در نظر گرفته شده. مینا را میشود با صبایِ سر به مهر (هادی مقدمدوست) مقایسه کرد. هر دو نقش را یک بازیگر بازی میکند، بسیاری از ویژگیهای شخصیتی آنها یکسان است و هر دو قصه از طریق گفتوگوی درونی پیش میرود. جذابیتهای ظاهری صبا به کمک گریم چهره و طراحی لباس لیلا حاتمی تا حد زیادی کم شده. میان منش صبا با تجسم فیزیکیاش ارتباط ارگانیکی وجود دارد و لیلا حاتمی به طرز حیرتانگیزی توانسته با چهرهی بیروح و ساقهایِ بافتنی بیظرافتش (او مدام از سرما میلرزد) تمام آن محرومیتها، دغدغههای درونی بابت تنهایی و طبقهی اجتماعیاش را باورپذیر از کار در بیاورد. در حالیکه طبقه و پسزمینهی خانوادگی مینای رگ خواب از صبا دور نیست، اما لیلا حاتمیِ رگ خواب از طریق گریم و طراحی لباس بهطرز عجیبی لوکس و شیکتر شده. حتی انتخاب زوایای دوربین به شکلی است که چهرهاش در نمای نزدیک «آرتیستی»تر بهنظر برسد و جذابیت فیزیکیاش افزایش پیدا کند. در چنین شرایطی بیننده ممکن است از خود بپرسد چرا مینا در دورهی طولانی از زندگیاش در چنین محرومیت عاطفیای بهسر میبرد که وقتی کامران در ابتدای فیلم در رستوران آن صبحانه کذایی را حاضر میکند، از توجه کامران به خود چنین بهتزده میشود؟ چرا این رفتار کامران و این توجه نشان دادن برای مینا اینقدر کنشی بعید و استثنایی از سوی یک مرد در زندگیاش محسوب میشود و چطور زنی مثل او (با چنین تجسمی از شخصیت و فیزیک) در دورهای طولانی، از چنین توجه نشان دادنی از سوی مردهای پیرامونش محروم بوده؟ بهنظر میرسد بیشتر از هر چیز مقتضیات سینمای جریان اصلی بوده که فیلمساز را به سمت چنین تجسمی از نقش سوق داده است، چیزی که بهطرز عکس جهت تمام تلاش بازیگر برای ارتباط حسی بیننده با فصلهای عاطفی فیلم را هدر داده.
۴. «رگ خواب به این شکل تمام ظرفیتهای بالقوهاش را از دست میدهد. درست بر خلاف منبع الهامش (سینمای داریوش مهرجویی) که اتفاقن کیفیتش را از طریق بافت غنی تک صحنهها و تجسم یگانهی نقشها به دست میآورد. بهیاد بیاوریم که چطور حسوحال صحنههای دونفرهی لیلا (لیلا حاتمی) و رضا (علی مصفا) نقطهی برجستهی لیلا بود. در شب تولد لیلا، آن حالوهوا و آن گرمای روابط خانوادگیِ ملموس از طریق اجرای شلوغ این سکانس با شخصیتهای فرعی متنوع و با اکتهای جذاب آنها و البته موسیقیِ صحنهای و همخوانیِ جمعی ایجاد میشد. کل صحنه پر از حرکت است (از جلوی در خانه شروع میشود و به اندرونی خانه ختم میشود) و با اینکه تحرک خوشایندی در فضا است اما صحنه با آن لباسهای تیرهی لیلا و رضا لحنِ درونی محزونی دارد. در میانهی این فصل در لحظهای بسیار کوتاه دست لیلا دراز میشود تا تخم پرندهای را به عنوان کادوی تولدش بگیرد، ایماژی درخشان از دستی که مشت میکند تا تخم پرنده را پناه دهد، کاری که از نظر بیولوژیک از دستش برنمیآید تا برای اسپرمهای محبوبش انجام دهد.
رگ خواب از این دیدگاه، مهرجویی بدون دستاوردهای سینمای مهرجویی است، قصهای با یک روانشناسی بنجل (اعتیاد همسر قبلی، طلاق، فقدان مادر، عدم ارتباط با پدر، نبود حامی، …) که با ایدههای داستانی اغلب دمدستی ترکیب شده. مثل فصل باسمهای که مینا، کامران را در یک نقطه عطف داستانی با خانم صاحب فستفود در فرودگاه میبیند. یا سکانسی که بهطرز عجیبی از شیوه بازیگری کوروش تهامی لطمه خورده (جایی که در پایان فیلم کامران با مینا در رستوران درگیر میشود) و فصل بیثمر سفر مینا با ماشین در جاده شمال با آن موسیقی آوازی «آهای خبردار» (همایون شجریان) که تناسبی با لحن فیلم ندارد و البته کل پرده آخر فیلم که بهطرز هولناکی تبدیل به بدترین پایانبندی فیلمهای حمید نعمتالله میشود.
۵. مینای رگ خواب در طول داستان به سیم آخر میزند اما فیلمساز برای فیلمش نه. لام محذوف سینمای نعمتالله بعد از بوتیک یکبار و بهشکل باشکوهی در سریال وضعیت سفید سرجایش برگشته است. سریالی که به نظر میرسد از نظر کمالگرایی تا اطلاع ثانوی غیرقابل دست یافتن است. جایی که نعمتالله شبیه یک ساحر هر چه اراده کرده و خواسته را با کیفیتی استثنایی به مخاطبش عرضه کرده است.
Views: 6445
6 پاسخ
ضمن عرض تشکر بابت نقد کامل و جامعی که به رگ خواب داشتید.
تمام مواردی که گفتید و انتقادهایی که کردید، از نظر من به فیلم وارد هست. واقعیت برام خیلی از نقاط ضعف فیلم و دلیل این نقاط ضعف رو هم واضح کرد. منتها، به نظرم یک مساله رو توی نقد خودتون فراموش کردید. اون هم این مساله که فیلم واقعاً موضوع جالبی داشت و پیام مهمی رو با خودش حمل می کرد.
حرف من اینه که مساله فیلم، مساله جامعه ما هم هست. زن های ما بیش از حد ساده بار میان و معمولاً در رویاهاشون زندگی می کنند. که یعنی خواب می بینند. و فیلم از نظر من یک تلنگر به این مساله بود. به مساله مسئولیت پذیری و اینکه جلوی سقوط رو بگیریم.
باز هم میگم، با وجود این پیام (من از این نظر خیلی رگ خواب رو دوست داشتم)، باز هم تمام ایراداتی که شما به فیلم گرفتید، وارد هستند و به نظرم، کار نهایی می تونست خیلی خیلی بهتر از این در بیاد، اگر کارگردانی مسئولیت رو به عهده می گرفت که دیدی دقیق تر، عمیق تر و معطوف تر به جزئیات داشت.
باز هم ممنون بابت نقد خوبتون
چراغی
در هنگام تماشای فیلمها اغلب تا در سطح «میکرو» با صحنهها ارتباط پیدا نکنیم به سطوح «ماکرو»ی فیلم نمیرسیم و در چنین مواردی از جز به کل میرسیم. درک و دریافت وجوه اجتماعی، قومنگارانه یا سیاسی فیلمها در مرحله اول مستلزم ارتباط حسی با لحظهها و تک صحنههای فیلم است. برای همین در مورد «رگ خواب» این ارتباط حسی وجود دارد اما همانطور که نوشتهام نصفه و نیمه است لذا بهشخصه با آن وجه اجتماعی که نوشتهاید ارتباطی برقرار نکردم. اما در مورد «هامون»، «لیلا» و «سارا»ی مهرجویی چنین سطوح اجتماعی به صورت عمیقی برای مخاطب قابل درک و دریافت است. خیلی ممنونم که نظرتان را نوشتید.
ممنون بابت نقد خوبتون
درباره ي ” كل پرده ي آخر فيلم كه به طرز هولناكي تبديل به بدترين پايان بندي فيلم هاي نعمت الله مي شود. ” مي شود به شكل “كل پرده ي آخر” نمايش افرا ديدش، در غياب آن مونولوگ درخشان. بار دوم كه فيلم را تماشا كردم احساس كردم كه شخصيت الهام كردا پيش از ورود به بيمارستان و رو به دوربين ، كل مونولوگ شخصيت “نويسنده” در “افرا” را مي گويد. و البته اين همان چيزي است كه به درستي راجع به هواداران آرايش غليظ گفتيد، راجع به ما.
خیلی ممنونم. من جزئیات نمایش افرا را به خاطر ندارم ولی چه تناظر عجیبی!
من هم با نظر سایرین موافقم بسیار نقد جالبی بود اما فکر می کنم این فیلم برگرفته از یک داستانی بود که در یکی از کتاب های رمان به همین اسم منتشر شده بود درسته ؟؟؟؟
با سلام….سینما یا بطور کلی هنر امکان جالبی رو فراهم میکنه و اون اینه که میتونه یک موضوع واحد نظرات کاملن متفاوتی رو در بر داشته باشه..مثل همین نقدی که شما بر روی فیلم رگ خواب داشتین…این نکاتی رو که شما نقد کردین و به عنوان پاشنه آشیل فیلم بررسی کردین مانند حس و حال صجنه ، شخصیت پردازی مینا ، شیمی رابطه مینا و کامران و … جز مواردی بود که خیلی فکر شده و با حساب و کتاب در فیلم گنجانده شده؛ مثلن شیک بودن شخصیت مینا رو من اینطور برداشت کردم که مینا دوست داره شیک به نظر بیاد یا سکانس گل خوردن که از نظر حس نزدیکی و نقطه عطف مینا و کامران درست و به جا کارگردانی شده…