سنت نظرسنجی بهترینهای دهه را بسیاری مجلات و سایتهای معتبر سینمایی جدی میگیرند. تصمیم گرفتیم در سایت چهار نظر منتخبی از منتقدان و سینماگران ایرانی را که در سالهای اخیر به مناسبتی با این سایت همکاری داشتهاند در کنار هم قرار دهیم و برخی یادداشتهایی هم ضمیمه کردهاند. بیشتر سینماگران ترجیح دادند فقط دربارهی سینمای جهان نظر بدهند، درنتیجه این نظرسنجی وزنهی جهانش سنگینتر از ایران است. از آنجا که تعداد افراد نظرسنجی محدود است جمعبندی نداریم ولی با یک حساب سرانگشتی میشود فهمید که نوری بیلگه جیلان در این جمع محبوبیت خاصی دارد.
در باب جسم و جان
مجید اسلامی – منتقد فیلم
سینما در دههای که گذشت از آنچه قبلا میشناختم متفاوتتر شد. این مسیر را پیشتر آغاز کرده بود ولی باورش برایم سخت بود. این دهه برایم ادامهی مواجهه با سقوط اسمهای محبوبم بود. دیگر آثار جارموش و آلمودوار و مالیک و داردنها را به جا نمیآورم و دیگر برای تماشای آثار جدید اسکورسیزی کنجکاو نیستم. باورم نمیشد که روزی فیلمی از مایک لی به وجدم نیاورد (فیلم آخرش) و لینکلیتر فیلمی بسازد که تماشایش برایم ناخوشایند باشد (هر کسی چیزی میخواهد). اما باید این واقعیت جدید را پذیرفت. از این زوال و سقوط هیچکس در امان نیست. منتقدان میخواهند بباورانند که هیچ چیز عوض نشده. هنوز هم مثل دهههای پیش مولفان بزرگ وجود دارند و باصلابت فیلم میسازند. من باورم این نیست. خیلی از اسمهای محبوبم دیگر دلم را نمیلرزانند. اما معنیاش این نیست که سینما نزول کرده. تکفیلمهای بزرگ هست و بیش از گذشته میشود با آثار تازه از راه رسیدگان شگفتزده شد. گاهی باید آنها را در ویترینهای کوچکتر سراغ گرفت. و این تکفیلمها بیش از گذشته فارغ از جبر جغرافیایی به هم وصلاند: نخی نامرئی بی گان را به بوراک چویک و چویک را به مکری وصل میکند و همگی آنها به ونسنت و ساکاروف متصلاند، و این جلوهی باشکوهی دارد. لیست فیلمهای محبوبم را که نگاه میکنم هیچ نشانی از زوال نمیبینم. اسمها دچار زوال شدهاند، اما سینما به راهش ادامه میدهد، به گونهای متفاوت.
سینمای جهان (به ترتیب سال ساخت)
سالی دیگر (مایک لی) – 2010 Another Year
آنا کارنینا (جو رایت) -2012 Anna Karenina
پیش از نیمهشب (ریچارد لینکلیتر) – 2013 Before Midnight
ماهی و گربه (شهرام مکری) – 2013
فورسماژور (روبن اوستلاند) – Force Majeure 2014
خواب زمستانی (نوری بیلگه جیلان) – Winter Sleep 2014
سیرانوادا (کریستی پویو) – 2016 Sieranevada
در باب جسم و جان (ایلدیکو انیدی) – On Body and Soul 2017
سفر دراز روز در شب (بی گان) – Long Day’s Journey into Night 2018
روما (آلفونسو کوارون) – Roma 2018
و بعد:
روزی روزگاری در آناتولی (نوری بیلگه جیلان) – Once Upon a Time in Anatolia 2011
شکار (توماس وینتربرگ) – The Hunt 2012
موتورهای مقدس (لئوس کاراکس) – Holy Motors 2012
خلسه (دنی بویل) – Trance 2013
پسرانگی (ریچارد لینکلیتر) – Boyhood 2014
انجیل عهد خیلی جدید (ژاکو وندورمل) – The Brand New Testament 2015
آدمکش (هو شیائو شن) – The Assassin 2015
جنگ سرد (پاول پاولیکوفسکی) – Cold War 2018
دولاتوف (الکسی گرمان) – Dovlatov 2018
دلبستگی (بوراک چویک) – Belonging 2019
سینمای ایران
ماهی و گربه (شهرام مکری)
هجوم (شهرام مکری)
یه حبه قند (رضا میرکریمی)
آسمان زرد کمعمق (بهرام توکلی)
بیخود و بیجهت (عبدالرضا کاهانی)
پذیرایی ساده (مانی حقیقی)
در دنیای تو ساعت چند است؟ (صفی یزدانیان)
پلهی آخر (علی مصفا)
ابد و یک روز (سعید روستایی)
سوگ (مرتضی فرشباف)
و بعد:
رضا (علیرضا معتمدی)
مغزهای کوچک زنگزده (هومن سیدی)
اسب حیوان نجیبیست (عبدالرضا کاهانی)
تمارض (عبد آبست)
ممیرو (هادی محقق)
روزی روزگاری در آناتولی
مجید برزگر – فیلمساز
سینمای جهان (بدون ترتیب)
روزی روزگاری در آناتولی/خواب زمستانی /درخت گلابی وحشی – (The Wild Pearl Tree 2018) (نوری بیلگه جیلان)
تونی اردمن (مارن آده) – Tony Erdmann 2016
کتاب تصویر (ژان لوک گدار) – The Image Book 2018
بدرود پسرم (وانگ ژیائوشوای) – So Long My Son 2019
موتورهای مقدس (کاراکس)
عمو بونمی که زندگیهای گذشتهاش را به یاد میآورد (آپیچاتپونگ ویراستاکول) – Uncle Boonmee Who Can Recall His Past Lives 2010
عشق (میشاییل هانکه) – Amour 2012
اسب تورین (بلا تار) – The Turin Horse 2010
درخت زندگی (ترنس مالیک) – Tree of Life 2011
گربه کوچک عجیب (رامون زورکر) – The Strange Little Cat 2013
موتورهای مقدس
مریم پالیزبان – بازیگر و مدرس
سینمای جهان
این لیست فیلمهاییست، که هرکدامشان بهدلایلی مشخص و شاید در جریانی خارج از خود فیلم و قطعا وابسته بدان، در ذهنم ماندهاند…
ده فیلم که برای من فراموشنشدنیاند.
موتورهای مقدس (کاراکس)
فرانک (لنی آبراهامسون) – Frank 2014
تونی اردمن (آده)
پسر شائول (لازلو نمش) – 2015 Son of Saul
بایستی همینجا باشد (پائولو سورنتینو)- 2011 Cheyenne – This Must Be the Place
قلمروی طلوع ماه (وس آندرسن) – 2012 Moonrise Kingdom
ترانهی دریا (تام مور) – 2014 Song of the Sea
میس هوکوسای (کیچی هارا) -2015 Miss Hokusai
آیزنشتین در گواناخواتو (پیتر گریناوی) – Eisenstein in Guanajuato
کاپیتان فنتستیک (مت راس) – Captain Fantastic
سفر دراز روز در شب
هما توسلی – منتقد فیلم
سینمای جهان
چند سالی هست که انگار زمان هول شده. چشم به هم میگذاریم سال گذشته. و حالا یک دهه. جوان که بودم زندگی بیقیدم را بهراحتی با فیلمها نشانهگذاری میکردم. فیلمهای جدید جذاب، شاهکارهای قدیمی ندیده و ایرانیهای بحثانگیز. حالا اما سالهاست که چیزهای پررنگتر و حیاتیتری روزها و ذهن و زندگی هنوز بیقیدم را پر میکند و برزخی میسازد که سینما بهتنهایی توان پس زدناش را ندارد. با این حال فیلم خوب همیشه مرهم است.
این دهه کمتر و گزیدهتر فیلم دیدهام. حوصلهی سریالهای کشدار و کسالتبار «پرهیجان» را نداشتهام، با حجم خفهکنندهی جلوههای ویژهی دیجیتال فیلمهای آمریکایی کنار نیامدهام، از بخش عمدهای از سینمای ایران خودم را حفظ کردهام و تنها چسبیدهام به همین «محبوب»ها که جز مزهمزه کردن و لولیدن در میان شاهکارهای تاریخ سینما، کشفهای تازه هم کم نداشته. همین بونگ جون هو امسالم را ساخت! پارسال هم به یمن کورهادا زنده ماندم! درست است که خیلی از فیلمسازان محبوب دههی پیشام سالهاست فیلم جذابی – دستکم برای من- نساختهاند و گرچه دلم برای دیدن فیلمی مثل بازگشت زویاگینتسف، با من حرف بزن آلمودوار، سیوپنج پیک رام کلر دنی و گوستداگ جارموش لک زده، ولی فیلمهای این دههی هیچکدامشان در انتخابهای این دهه جایی پیدا نکردند. در ضمن این فهرست بسیار طولانیتر میشد اگر دست خودم را برای انتخاب بیشتر از یک فیلم از هر فیلمساز باز میگذاشتم.
بههرحال فیلم محبوب برای من یعنی فیلمی که در هجوم غصههای روزمرهی زندگی در این دوران پر از استیصال ما، کمک کند نفس بکشم و هنوز به فردایی موهوم امیدوار بمانم. این بیست فیلم – با کمی سختگیری- همین نقش را برایم داشتهاند.
سالی دیگر (لی)
روزی روزگاری در آناتولی (جیلان)
سفر دراز روز در شب (بی)
پس از توفان (هیروکازو کورهادا) – After the Storm 2016
ماهی و گربه (مکری)
فورسماژور (اوستلاند)
روما (کوارون)
پسرانگی (لینکلیتر)
سوزاندن (لی چانگ دونگ) – Burning 2018
ایدا (پاول پاولیکوفسکی) – Ida 2013
و
شرم (استیو مککویین) -Shame 2011
موتورهای مقدس (کاراکس)
نور پس از ظلمت (کارلوس ریگاداس) – Post Tenebras Lux 2012
شکار (وینتربرگ)
باربارا (کریستین پتزولد) – Barbara 2012
انجیل عهد خیلی جدید (ون دورمل)
سیرانوادا (پویو)
در باب جسم و جان (ایندی)
کشتن گوزن مقدس (یورگوس لانتیموس) – Killing Sacred Deer 2017
انگل (بونگ جون هو) – Parasite 2019
سینمای ایران
فیلم محبوب ایرانی قاعدتن با محبوبهای خارجی فرق دارد. ایرانیها هر کاریشان بکنی از گوشت و پوست خودت هستند و یک جور دیگر به دل مینشینند و با اغماض بیشتری قضاوت خواهند شد. البته محبوبهای این ده سال نسبت به قبل کمتعدادتر بودند و سختتر به دلم نشستند و به نسبت حال و هوامان غمبارتر بودند تا لذتبخش. چه اشکها که به پای ماهی و گربه نریختم!
بههرحال این فهرست با معیارهایی شخصیتر و متفاوت از خارجیها انتخاب شد و بیشتر یادآور زخمهایی است که یا هنوز هستند، دلمهکرده و عفونتزده، یا بستهاند و ردشان بر پوست نمیگذارد فراموششان کنی.
(به ترتیب)
۱- ماهی و گربه (مکری)
۲- پلهی آخر (مصفا)
۳- بیخود و بیجهت (کاهانی)
۴- یه حبه قند (میرکریمی)
۵- سوگ (فرشباف)
۶. نفس (نرگس آبیار)
۷- آسمان زرد کمعمق (توکلی)
۸. ممیرو (محقق)
۹. رضا (معتمدی)
۱۰. پذیرایی ساده (حقیقی)
جزیرهی شاتر
نغمه ثمینی – منتقد فیلم و فیلمنامهنویس
سینما جهان (بدون ترتيب)
ملانكوليا (لارس فونترییه) – Melancholia 2011
ماهی و گربه (مکری)
روزی روزگاری آناتولی (جیلان)
آنا کارنینا (رایت)
دزدان فروشگاه (هیروکازو کورهادا) – Shoplifters 2018
روما (کوارون)
جزیرهی شاتر (مارتین اسکورسیزی) – Shutter Island 2010
كپی برابر اصل (عباس کیارستمی) – Certified Copy 2010
شكار (وینتربرگ)
لیدی مکبث (ویلیام اولدروید) – Lady Macbeth 2016
سینمای ایران
ماهی و گربه (مکری)
كپی برابر اصل (کیارستمی)
ابد و يك روز (روستایی)
تمارض (آبست)
یه حبه قند (میرکریمی)
کپی برابر اصل
شادمهر راستین – منتقد فیلم و فیلمنامهنویس
سینمای جهان
کپی برابر اصل (کیارستمی)
و بدون ترتیب:
لیدی برد (گرتا گرویک) – Lady bird 2017
لاکپشت قرمز (مایکل دودوک) – The red Turtle 2016
محاکمهی ویوین (رونیت الکابتز/شلومی الکابتز) – Gett 2014
خواب زمستانی (جیلان)
قصهی ازدواج (نوآ بومباک) – Marriage Story 2019
افسانهی شاهزاده کوگویا (ایسائو تاکاهاتا) – The Tale of Princess Kaguya 2013
پسر شائول (لازلو نمش) – Son of the soul 2015
سوگلی (یورگس لانتیموس) – The favourite 2018
زیبایی بزرگ (پائولو سورنتینو) The Great Beauty 2013
جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی) A Separation 2011
سوزاندن (لی)
در باب جسم و جان (انیدی)
هتل بزرگ بوداپست (وس اندرسن) – The Grand Budapest Hotel 2014
او (اسپایک جونز) – Her 2013
نورسیده (دنی ویلنوو) – Arrival 2016
فرانسیس ها (نوآ بومباک) – Frances Ha 2012
تونی اردمن (آده)
خواب زمستانی
امیرحسین سیادت – منتقد فیلم
بهترینهای دههی اخیر سینمای جهان
درکِ ریشهایِ این نکته که دزد دوچرخه بزرگ و تاریخساز و ئیتی کممایه و سطحیست زمان و درنگ میطلبد. سالهای تینایجری هنوز دوّمی را بیشتر دوست داشتم امّا کسی اگر میپرسید دزد دوچرخه را انتخاب میکردم! بنا به آموختههای منِ نوجوان از مهمترین نشریهی سینماییِ موجود، دسیکا برای مخاطبِ حرفهای انتخابِ آبرومندانهتری به شمار میرفت. همان سالها بعد از خواندنِ نوشتهای که ایندیاناجونزها را «ابلهانه» خوانده بود، شرم داشتم حسّ واقعیام به این سهگانه را بلند بیان کنم. برای رسیدن به پیشنهادهای آن نشریه باید خودت را بَرمیکشیدی و این بَرکشیدن معنایش کنده شدن از بسیاری علایقِ سابق و فاصله گرفتن از ذائقهی عمومی بود. نوشتههای تحلیلی حکمِ میوهی ممنوعه را داشتند؛ بعد از آنها سعادتی که خویشاوندِ خامی بود از دست میرفت و دیگر نمیشد معصومانه از هر چیزی لذّت برد یا هر لذّتی را عنوان کرد. خواننده در عینِ این که درسهایی فرامیگرفت، ممکن بود چیزهایی از دست بدهد؛ صراحت و حتّی صداقتش را. بازیابیِ صداقتِ از دسترفته مستلزمِ تجربهاندوزیست. تا ذهن، در پیِ آزمون و خطا و تأمّل در نگرههای گوناگون، انسجام و قوام نیابد و فردیّت شکل نگیرد، شخص مدام بهسانِ آونگ در حرکتی نوسانیست. از آنجا که میداند عقایدش سوار بر زیربنایی کمعمقاند و ممکن است به اشارتی فروریزند غالباً از اظهارِ نظرِ صریح تن میزند و پیاپی الگو عوض میکند. زمان بُرد تا اوّلا اعتماد به نفسِ کافی برای بیانِ باورهایم پیدا کنم، ثانیاً دریابم فضایی که ــ به هر دلیلی ــ به فرد مجالِ اظهار نظر ندهد یا انتخابش را محترم نشمارد فضای مدرنی نیست.
برای انتخابِ بهترینها قاعدهای توصیه شده: «فهرست کردنِ اولین اسامیای که به ذهن میآیند». با این حال، فهرستِ اوّلیه هر قدر هم از دِل برآمده باشد بارها موردِ بازنگری قرار میگیرد و اگرچه قرار است گویای انتخابی آزادانه باشد انگار حضوری بر آن سایه انداخته و نظاره و گاه حتّی هدایتش میکند. انتخابکننده دست بردنِ مکرّر در فهرست را فرایندی دشوار توصیف میکند که او را واداشته محبوبی را به محبوبی دیگر ترجیح دهد. امّا این همهی داستان نیست. گاهی ممکن است محبوبهای حقیقی فدای بدیلهایی شوند که اولویّتِ اصلیِ انتخابکننده نباشند. او میداند با اسامیِ محبوبها، در واقع تصویری از خود و پیامی دربارهی خود ارائه میدهد که قضاوت خواهد شد. از این حیث فهرست را، نه صرفاً و لزوماً بر اساسِ علایقِ راستینِ خود، که در پارهای مواقع، جوری سامان میدهد تا به برخی بپیوندد و از برخی دیگر بگسلد. معیاری که نشان دهد چند درصد از انتخابکنندگان بهراستی به انتخاب خود مومناند وجود ندارد، اما از دور هم پیداست بسیاری طریقِ همسویی با اکثریّت را برمیگزینند و عدهای قاطعانه مسیرِ خود را سوا میکنند؛ مسیری که در اشکالِ افراطی به اسنوبیسم یا پوپولیسم ــ همچون دو روی یک سکّه ــ ختم میشود. ملاحظات یا تظاهراتی از این دست از خلوصِ انتخابها میکاهند. فهرستها متشکّلاند از مُشتی اسم که گاه عُمری جستار و تحقیق پشتوانهی آنهاست و گاه جز ویترینی غلطانداز نیستند. برای سنجشِ اصالتشان سنگِ محکی جُز دستاوردهای مکتوب انتخابکننده وجود ندارد. بر مبنای انتخابها شاید بشود پیرامونِ این که منتقد اساساً «عاشق» است یا «دنبالهرو» یا «کشّاف» حدسهایی زد امّا مطلقاً نمیتوان دربابِ دانشِ وی قضاوت کرد.
انتخابِ «محبوبهای عمر» تقریباً ناممکن مینماید. مثالِ هراکلیتوس راهگشاست: «نمیتوانیم دو بار در یک رودخانه پا بگذاریم؛ بارِ دوّم نه آن رودخانه رودخانهی قبلیست و نه ما همان آدمیم». در بازبینیِ بافاصلهی فیلمها معمولاً نه ما آدمِ سابقیم و نه فیلمها هماناند که بودهاند. سهولتِ نسبیِ معادلهی «بهترینهای دهه» در این است که از یک سو با قلمرویی بستهتر طرفیم و از سوی دیگر با منیّتی که بعید است برخوردش با سینما طی این محدودهی زمانی دستخوش تحوّلی بنیادین شده باشد. انتخاب را به یک فیلم از هر فیلمساز محدود کردهام که اگر نمیکردم دو سوّمش با آثار ملیک و جیلان پُر میشد. محبوبهای دههام از تمایلی نسبی به ژانر حکایت میکنند. شاید این ریشه در چهارمین دههی عمر داشته باشد. در بیست و چند سالگی انگار خودِ زندگی هم ماجراجویانهتر است. آدم بیست و چند ساله، ثبات و قرار ندارد، راههای نرفتهاش بسیارند و در کل بیش از میانسالهها سودای آزمودن دارد. دههی پیش ذائقهام با سینمای دیریاب، طبعآزما، نوجو و هنجارگریز جورتر بود. به گمانم آرام گرفتن در چارچوبهای بهنجارِ روزمرّه چند گامی آدم را به سینمای رام و قصّهگوی ژانر نزدیکتر میکند.
محبوبها:
قوی سیاه (دارن آرنوفسکی) -Black Swan 2010
درخت زندگی (مالیک)
خواب زمستانی (جیلان)
سالی دیگر (لی)
جزیرهی شاتر (اسکورسیزی)
نور پس از ظلمت (ریگاداس)
فرزندان (الکساندر پین) – Descendants 2011
آنومالیسا (چارلی کافمن و دوک جانسون) – Anomalisa 2015
چرخ شگفتی (وودی آلن) -Wonder Wheel 2017
دختر دانمارکی (تام هوپر) -Danish Girl 2015
بهترینهای دههی اخیر سینمای ایران
در خصوص بهترینهای دههی اخیرِ سینمای ایران به سینمای داستانی محدود نماندهام. خیال میکنم مستند امروزِ ایران در مجموع عرصهی جدیتریست، شاید به یک دلیلِ مشخّص: جریانیست رهاتر و ــ بنا به ذاتِ خود ــ پوینده که در مجموع بیش از سینمای داستانی پی ثبتِ ناگفتهها، بیانِ گوشههای مغفولمانده و بازتاباندنِ روح زمانهی ماست. بسیاری مستندسازها بی دغدغهی بازگشتِ سرمایه، واردِ گود میشوند و ابایی ندارند محصولشان گوشهای خاک بخورد و رنگِ پرده نبیند. کلیّتِ سینمای داستانیِ یک دههی اخیر ما جاهطلبیِ متهمین دایرهی بیستم، جدّیتِ بزمِ رزم، جسارتِ دمِ صبح و طراوتِ پروانه (بهمن کیارستمی) را کم دارد. این نخستین دههایست که سینماگرانِ موج نو بینِ بهترینهای سینمای داستانیِ ایران سهمی ندارند. آنها یا هشتاد سالگی را رد کردهاند یا در آستانهی آناند؛ یا طی این دهه با سینما وداع گفتهاند یا اگر فیلمی ساختهاند نتیجه مطلوب نبوده است. یک نسل که پیشتر بیاییم به بنیاعتماد میرسیم و تک قصههایش که دلنشین است امّا نه به اندازهی آثارِ قدیمیتر، و به عیّاری که صحبت دربارهی خانهی پدری و کاناپهاش فضایی بیحاشیهتر میطلبد. فرهادی بیشک بزرگ است و مسلّطترینِ امروز به قصّهگویی و اجرا امّا شخصاً بعد از دربارهی الی نتوانستم با جهانِ بیروزن، موقعیّتهای چیدهشده و چیرگیِ او بر آدمهایش کنار بیایم. مانی حقیقی دو عرصهی مستند و داستانی را آزمود، یکی از بهترین پرترههای ایران را دربارهی مهرجوییِ محبوبش ساخت و با اژدها وارد میشود مصالحِ مستند را به سینمای داستانی آورد تا هر دو گونه را به بازی بگیرد. با فیلمِ بعدی نشان داد پیشبینیپذیر نیست، مثلِ حمید نعمتاله و ــ حالا دیگر ــ بهرام توکلی. در مقابل، علی مصفّا و صفی یزدانیان ــ هر یک تنها با دو اثر ــ اقلیم و زبانی قابلِ تشخیص پیدا کردهاند، سلانه به راهِ خود میروند و مخاطبِ دلبسته به این اقلیم و زبان را سرشار میسازند. فکر کردن به مقصدِ مکری بعد از هجوم دلهرهآور است و حس میکنم سوگ و بهمن دورخیزند برای شاهکاری که فرشباف در ادامه خواهد ساخت (حسّی مشابه آنچه بعد از تماشای پرویز دربارهی برزگر داشتم). چند نام که حدس میزنم دههی بعد از آنها بیشتر بشنویم از ذهن میگذرانم: سهیل بیرقی، محمود غفّاری، نیما جاویدی و آرش لاهوتی.
ماهی و گربه (مکری)
آسمان زرد کمعمق (توکلی)
پلهی آخر (مصفا)
در دنیای تو ساعت چند است؟ (یزدانیان)
در جستوجوی فریده (آزاده موسوی و کوروش عطائی)
شعلهور (حمید نعمتاله)
یه حبه قند (میرکریمی)
اژدها وارد میشود (مانی حقیقی)
فیفی از خوشحالی زوزه میکشد (میترا فراهانی)
متهمین دایرهی بیستم (حسام اسلامی)
نور پس از ظلمت
مرتضی فرشباف – فیلمساز
سینمای جهان
نور پس از ظلمت (ریگاداس)
یادگاری (جوانا هاگ) – The Souvenir 2019
تنهاترین سیاره (جولیا لوکتف) – The Loneliest Planet 2011
هجوم (مکری)
نارنگی (شان بیکر، ۲۰۱۵) – Tangerine 2015
ه ه ه هیولاها (گیدنا کو) – Mon Mon Mon Monsters 2017
قلب یک سگ (لوری اندرسون) – Heart of a Dog 2015
کنکن کوچولو (برونو دومون) – P’tit Quinquin 2014
لویاتان (لوسین کستینگ تیلور و ورنا پاراول) – Leviathan 2012
مرا به نام خود بخوان (لوکا گوئادانینو) – Call Me by Your Name 2017
روما
امیررضا کوهستانی – کارگردان تئاتر و فیلمنامهنویس
سینمای جهان (بدون ترتیب)
روما (کوارون)
موتورهای مقدس (کاراکس)
آتشسوزیها (دنی ویلنو) – Incendies 2010
ترانزیت (کریستین پتزولد) – Transit 2018
سر و صداهای همسایگی (کلبر مندوسا فیلهو) – Neighboring Sounds 2012
تونی اردمن (آده)
اسب تورین (تار)
سوزاندن (لی)
شکار (وینتربرگ)
مرشد (پل توماس اندرسون) – Master 2012
یادداشت: در این دههای که گذشت از سینما دورتر شدم، خیلی خیلی کمتر از دو دهه گذشته فیلم دیدم، فلذا فیلمهای برگزیدهی من را با این فرض ببینید که فیلمهای اخیر نوری بیلگه جیلان را ندیدم، سینمای معاصر کره را نمیشناسم، از روسیه، چین آمریکای جنوبی و بسیاری از نامهای مطرح این سال چیزی ندیدهام. همین چند تا را هم بهزحمت توانستم ردیف کنم.
سینمای ایران (بدون ترتیب)
جدایی نادر از سیمین (فرهادی)
ماهی و گربه (مکری)
پذیرایی ساده [با پررویی] (حقیقی)
بیخود و بیجهت (کاهانی)
اژدها وارد میشود (مانی حقیقی)
لرزاننده چربی (محمد شیروانی)
یک حبه قند (میرکریمی)
فیلم کوتاه حیوان (بهمن و بهرام ارک)
فیلم کوتاه جشن (بهنام عابدی)
فیلم کوتاه سوزن (آناهیتا قزوینیزاده)
زیبایی بزرگ
کامیار محسنین – منتقد فیلم
سینمای جهان (بدون ترتیب)
بدون عشق (آندری زویاجینتسف) Loveless 2017
پسا تصویر (آندژی وایدا) Afterimage 2016
جنگ سرد (پاولیکوفسکی)
جوانی (پائولو سورنتینو) – Youth 2015
روزی روزگاری در آناتولی (جیلان)
زن آرام (سرگئی لوزنیتسا) A Gentle Creature 2017
کتاب تصویر (گدار)
کمون (توماس وینتربرگ) The Commune 2016
نبراسکا (2013، الکساندر پین) – Nebraska 2013
هرگز روی برمگردان (فلوریان هنکل فون دونرسمارک) – 2018 Never Look Away
سینمای ایران (بدون ترتیب)
اسرافیل (آیدا پناهنده)
پله آخر (مصفا)
جهان با من برقص (سروش صحت)
چهارشنبه ۱۹اردیبهشت (وحید جلیلوند)
چیزهایی هست که نمی دانی (فردین صاحبالزمانی)
دختر (رضا میرکریمی)
در دنیای تو ساعت چند است؟ (یزدانیان)
سرکوب (رضا گوران)
ماهی و گربه (مکری)
همه چیز برای فروش (امیرحسین ثقفی)
سوزاندن
علیرضا معتمدی – منتقد فیلم و فیلمساز
وقتی که شروع کردم به نوشتن فهرستی از فیلمهای محبوب دههی اخیر متوجه شدم که هیچگاه به اندازهی این ده سال از سینما لذت نبردهام. احساس میکنم در این دهه فیلمسازان بیشتری زبان و جهان خاص خودشان را کشف کردهاند و فیلمهای شخصی خودشان را ساختهاند. ملاک من برای انتخاب بهترینها همین اورجینال بودن فیلم و فیلمساز است. این که سازندهی اثر بیش از هر چیز به خودش متعهد باشد.
فهرست اولیهام ۴۷ فیلم بود که با نارضایتی تمام بیش از نیمی از آنها حذف کردم و بالاخره رسیدم به یک فهرست اصلی ده فیلمی و یک فهرست فرعی به عنوان ضمیمه.
سینما جهان
موتورهای مقدس (کاراکس)
روزی روزگاری در آناتولی (جیلان)
مربع (روبن اوستلاند) The Square
خرچنگ (یورگوس لانتیموس) – The Lobster 2015
اسب تورین (تار)
زیبایی بزرگ (پائولو سورنتینو) – The Great Beauty 2013
جوانی (سورنتینو)
در باب جسم و جان (انیدی)
روما (کوارون)
سوزاندن (لی)
و
خواهر کوچک ما (هیروکازو کورهادا) – Our little sister 2015
تونی اردمن (آده)
پسرانگی (لینکلیتر)
مرشد (پل توماس اندرسن)
هتل بزرگ بوداپست (وس اندرسن)
پایان خوش (میشايیل هانهکه) – Happy End 2017
خواب زمستانی (جیلان)
درخت گلابی وحشی (نوری بیلگه جیلان) – The Wild Pear Tree 2018
فرانسیس ها (بومباک)
نیمهشب در پاریس (وودی آلن) – 2011 Midnight in Paris
مدمکس
شهرام مکری – فیلمساز
سینمای جهان (بدون ترتیب)
پسرانگى (لینکلیتر)
تلقین (کریستوفر نولان) – Inception 2010
زيرپوست (جاناتان گلیزر) – Under the Skin 2013
روزى روزگارى در آناتولی (جیلان)
كپى برابر اصل (کیارستمی)
گربه كوچك عجيب (زورکر)
خام (جوليا داكورناو) – 2016 Raw
كبوترى براى تامل در هستی روی شاخه نشست (روی اندرسن) – A Pigeon Sat on a Branch Reflecting on Existence 2014
پسر شائول (نمش)
سيرانوادا (پویو)
شكار (وینتربرگ)
مدمكس، جادهی خشم (جرج میلر) – Mad Max: Fury Road 2015
و بعد:
عمو بونمى خاطرات… (ویراستاکول)
ويپلش (دیمین شزل) – 2014 Whiplash
بردمن (الخاندرو گونزالس ایناریتو) – 2014 The Birdman
ماهی و گربه
محمد وحدانی – منتقد فیلم
سینمای جهان
سفر دراز روز در شب (بی)
ماهی و گربه (مکری)
روزی روزگاری در آناتولی (جیلان)
درخت گلابی وحشی (جیلان)
سیرانوادا (پویو)
زیبایی بزرگ (سورنتینو)
آدمکش (هو)
غروب (لازلو نمش) – Sunset 2018
هجوم (مکری)
سوزاندن (لی)
سینمای این دهه را با تماشای سیرانوادا در سالن تاریک سینما به یاد میآورم. آن شب موقع تماشا حس کرده بودم اگر روزی فیلمساز میشدم این آن چیزی است که آرزوی ساختنش را داشتم. وقتی اواخر فیلم بالاخره دوربین (بعد از حدود دو ساعت) همراه شخصیت مرد از خانه خارج شد، احساس کردم بارها این لحظه را تجسم کردهام و وقتی مرد دوباره به خانه برگشت و پیش چشمانمان آفتاب غروب کرد و خانه تاریک شد، تجلی آنچه در خیال بافته بودم را به عینه روی پرده دیدم. سالن تاریک دیگری را به یاد میآورم که ناگهان مردی در سرزمین چین و ماچین، درهای را با محبوبش به سبک نقاشیهای شاگال پرواز کرد، یا وقتی سینان آن چند کلمهی لعنتی را ابتدای کتاب چاپ شدهاش برای مادرش نوشت و به او داد و امان از آن پرده سینمایی که پسری با زخمِ سرباز کردهای روی صورت، قطاعی از دریاچه را دور زد و پیش چشمانمان زمان خم شد. اینها پردههایی است که در این سالها جنبیدند.
سینمای معاصر برای من در این سالها هیجانانگیز بوده و تفاوت کیفی قابل ملاحظهای بین سینمای یکی دو دهه اخیر با دوران باشکوه قبلتر (اواخر دهه ۵۰ و اوایل ۶۰؟) نمیبینم. از دید من «سینمای استثنایی» چند هنرمند معدود بزرگ آرامآرام تبدیل به چند «فیلم استثناییِ» فیلمسازهای بیشتری در گوشه گوشه جهان شده است، از تایپه تا بوئنوس آیرس، از کایلی تا استانبول، و دیگر رم و پاریس پایتخت سینما نیستند. این شاید تنها تغییر بزرگ باشد و دلیلش تکنولوژی است، آسانتر شدن تولید فیلم به واسطه ارزان شدن سختافزاری صنعت فیلمسازی. اعتراف میکنم از این تغییر ناراضی نیستم و اگر حق انتخابی داشتم ترجیح میدادم همچنان تماشاگر نیکبخت روزهای اول اکران فیلمی از نوری جیلان، کریستی پویو و بی گان باشم (فقط تارکوفسکی است که استثناست).
در آغاز دههای دیگر نویسندهها و مقالاتی که از افول سینما میگویند را درک نمیکنم (هرچند سالِ بیبرگ و بار ۲۰۱۹ عجیب سال ناامیدکنندهای بود). برای ما جیلان و لوکرسیا مارتل همانقدر استثناییاِند که روزگاری آنتونیونی و فلینی با هر فیلمشان تلقی بیننده را از مدیوم سینما تغییر میدادند. کریستین مونجیو و هانهکه برای ما مثل برگمان الهامبخشاند، ساکاروف و لازلو نمش ادامهای (بهترتیب) بر میراث تارکوفسکی و یانچو، و کشتی نوح هو (شیائو شن) بهطرز باشکوهی همچنان به راهش ادامه میدهد (این پروژهی جدیدش بالاخره کی آماده میشود؟). این فیلمسازها ایستاده بر شانههای غولها، راههای باز شده قبلی را توسعه دادند، از برگمان به فونتریه رسیدیم، از فونتریه به هانهکه و سینمای معاصر رومانی.
در این دهه شیرهای جوانی هم ظهور کردند که فیلمهایشان صرفا پاسخ به نیازهای هنری تثبیت شدهی نسلهای قبل نبود. بی گان و شهرام مکری در این سالها نیازهای جدید و ناشناختهای ساختند. آنها از تلفیق مدلهای مختلف هنری، فرمهای نو بوجود آوردند. چرخ خیاطی را به چتر زدند و از تصادم آنها چشماندازهای جدیدی ساختند، ریلهایی جدید برای منطقههای بدیع.
در شروع دهه جدید، به فیلمهای نساختهی فیلمسازهای خلاقی فکر کنم که هنوز از راه نرسیدهاند، به آنهایی که از عقب کاروان میآیند و خُمار صد شبه دارند، به پنجههایی که به دور دوربینهای الکسا و رِد مشت میشوند و شاسیهایی که رو به خیال فشرده میشوند.
سینمای ایران
ماهی و گربه (مکری)
هجوم (مکری)
وضعیت سفید (حمید نعمتاله)
پلهی آخر (مصفا)
جدایی نادر از سیمین (فرهادی)
اسب حیوان نجیبی است (کاهانی)
پذیرایی ساده (حقیقی)
تمارض (آبست)
یه حبه قند (میرکریمی)
ایرلندی
صفی یزدانیان – منتقد و فیلمساز
اگر بخواهم خودم را محدود به چشماندازی ده ساله کنم، چيزي را در سينما احساس ميکنم که حيطهاش فقط هم در هنر باقی نميماند، و آن هم غياب، يا اندکشمار بودنِ ، بزرگان است. به حيطهی هنر محدود نيست، چرا که جهان فعلی روشنفکر و متفکر مرجع، چنان که سارتر بود، يا فوکو هم کم دارد. از آنها که وقت مصايب و سرگشتگی نفس حضورشان شکلی از دلداری و رگهای از اميد است. و اين است که خودمان هم آن شجاعت اخلاقی نظير گلشيری و شاملو را کم داريم، و اين است که کم آوردهايم. اما مايهی دلگرمی است که بيضایی حتي اگر دور باشد و از سينما هم دور باشد هنوز جایی هست و پنج سطر نامهاش حتی به هزاران ادا و ادعاي مُجاز ترجيح دارد.
و خوشحالم که اسکورسيزي هنوز هست، و هانکه و جارموش. خوشحالم که فيلم گدارِ پير، همچنان جوان است. و حتي اگر اين فيلم آخرش، روزی باراني در نيويورک، را اصلا دوست نداشته باشم، خوشحال میشوم که ميشنوم وودی آلن دارد بعديش را هم ميسازد.
مي دانم که مثلا در شرق آسيا کلی فيلمساز مطرح و با زباني گويا تازهتر به سينما معرفی شده. اعتراف میکنم که زياد با اين موجهای اخير آشنا نيستم. براي کسي که تنها معيارش، در اينجور ارزيابيهای گذشته، اين است که ببيند کدام اثر برايش از خود رؤيایی به جا گذاشته، واقعا در ميان آثاری که جسته و گريخته از چنين سینمایی، و بيشترش هم به توصيهی دوستانی که سليقهشان را قبول دارم، ديدهام چيزی شوقانگيز پيدا نکردهام. معروفترينهاشان را هم بهزحمت تا آخر تحمل کردم، مثلا فيلمی مثل پارازيت برايم روایتی بیظرافت از اختلاف طبقاتی بود با تلخی تحميلی (و آه از اين تلخیهای تحميلی که سینمای خودمان را هم از خود انباشته است، آه از اين خشونت مصنوعی که غياب فکر را بزک میکند، آه از اين مردان بیخودی خشمگين و ازدحامِ عربده و چرک و خرابه) و فقط آن فصليش به نيکی يادم مانده که که خانواده در نماهایی مؤثر زير باران به محلهی خودشان برمیگشتند. حتي گورکی هم در عصر خودش اصالتی داشت.
توضيح واضحات اين که حتما خيلی فيلمها هست که من از سر تنبلی يا پيگير نبودن ازشان بیخبرم. پس به سبک منتقدهای فرانسوی که عاشق کشف فيلمسازانی بودند که اسمشان را هم کسی نشنيده بود بلد نيستم اسامی خيلی خاصتری را رديف کنم. میدانم که اينجور فهرستها، خلاف مورد شيندلر، قرار نيست کسی را نجات دهد. آن که قرار است پيش تاريخ بماند حتما بدون سفارش من هم خواهد ماند.
سینمای جهان
ايرلندی (مارتین اسکورسيزی) Irishman 2019
عشق (هانهکه)
درد و افتخار (پدرو آلمادووار) – Pain and Glory 2019
بدرود با زبان (ژانلوک گدار) – Goodbye to Language 2014
خواب زمستانی (جيلان)
شاتر آيلند [جزیرهی شاتر] (اسکورسيزی)
پيش از نيمهشب (لينکليتر)
نخ خيالی (پل تامس اندرسون) – Phantom Thread 2017
در دنیای تو ساعت چند است؟
Views: 5496
11 پاسخ
تنها دلخوشی این روزها.ممنون
ممنون بابت به اشتراکگذاری این آرا.
ممنون
واقعا جای خالی نقدها و ریویوهای مکتوبتون درباره فیلمهای روز سینما احساس میشه، خصوصا توی این روزهایی که قحطی مجلهی معتبر سینمایی است. لطفا بیشتر بنویسید.
ممنون
جناب اسلامی سپاس بابت این نظرسنجی.
میخواستم نظرتون در مورد فیلم #داستان یک ازدواج/ Marriage Story# بدونم.
و به قول دوست گرامی آقای خادم جای خالی ریویوهاتون درباره فیلمهای روز کاملاً احساس میشه.
داستان ازدواج را هنوز ندیدم ولی تا پیش از جدول فیلمهای سال خواهم دید.
حضور کمرنگ فرهادی در این نظرسنجی جالبه.
دیدن اینسپشن توی لیست آقای مکری خیلی لذت بخش بود!
آقای اسلامی در فهرست تان خبری از سوزاندن و کارهای اخیر کلی ریچارد و تران آنهونگ نبود. راستش تعجبآور بود. ارادتمند
تعداد فیلمهای خوب دهه بیشتر از این حرفهاست. اینجا بحث محبوبترینهاست.
مرسی که به اشتراک گذاشتین.نقدهای آقای محسنین رو هم قرار دهید…ممنون از شما اقای اسلامی