زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

بخشش لازم نیست اعدامش کنید

ذره‌بینِ بدگمانی را به دست گرفتن و تفتیشِ نقطه به نقطه‌ی صحنه‌ی جرم/پرده‌ی سینما، از کجا، و از کدامین اثرِ فرهادی، اوّل‌بار، در ذهن‌مان رخنه کرد؟ یادتان می‌آید؟ اگر خوب به یاد دارید، می‌شود به پاسخ یک سؤال دیگر هم کمی فکر کنید: آن‌زمان -که یادتان آمد- که فهمیدید قضیه از این قرار است و […]

یادداشت‌های جشنواره فجر-۵

ماجرای نیمروز۲ (محمدحسین مهدویان) ۱/۲* ماجرای نیمروز۲ را هر جور نگاه می‌کنم معیوب به نظر می‌رسد: فیلم قبلی (ماجرای نیمروز۱) یک تریلر ماجرایی بود و این یکی بین تریلر بودن و جنگی بودن در نوسان است. دو فیلم متفاوت که با هم مخلوط نشده‌اند، انگار به‌تناوب فرصت حضور پیدا می‌کنند؛ غیبتِ شخصیت جذاب و معتدلی […]

یادداشت‌های جشنواره فجر – ۴

متری شش و نیم (سعید روستایی) * «سقوط آزاد» شاید تعبیری‌ست که برای توصیف فیلم دوم سعید روستایی مناسب باشد. باورکردنی نیست که نویسنده‌ی موفق ابد و یک روز چه‌طور هم در انتخاب سوژه، هم در انتخاب مسیر قصه و شخصیت‌پردازی این‌قدر اشتباه داشته باشد. قصه‌ی «دزد و پلیس» (ژان والژان/ژاور) فیلم حتی در نیمه‌ی […]

یادداشت‌‌های جشنواره فجر – ۳

قصر شیرین (رضا میرکریمی) *** در فیلم تازه‌ی رضا میرکریمی به نظر می‌رسد «تعادل» واژه‌ای کلیدی باشد: تعادل در لحن، در اندازه‌ی دراماتیک‌ شدنِ وقایع، در نحوه‌ی انتقال اطلاعات، در حجم دیالوگ‌ها، و البته در بازی‌ها. قصر شیرین شاید همان نمونه‌ای‌ست که در سینمای ایران کم پیدا می‌شود؛ فیلمی که از دید انواع و اقسام […]

یادداشت‌های جشنواره فجر – ۲

بنفشه آفریقایی (مونا زندی حقیقی) ۱/۲** خلاصه داستان فیلم در نگاه اول تجسم فیلمی ملال‌آور و آشناست: زن جاافتاده‌ای (معتمدآریا) می‌خواهد به‌رغم عدم رضایت شوهرش (آقاخانی) داوطلبانه از شوهر سابق‌اش (رضا بابک) که در آسایشگاه سالمندان است نگهداری کند. ولی این فیلم دوم مونا زندی، با خلوتی دلپذیرش، جغرافیای بسیار باهویت‌اش، تصویرهای جذابش، و از […]

یادداشت‌های جشنواره فجر – ۱

کارت‌ها جشنواره فجر همیشه آدم را غافلگیر می‌کند، اغلب با شوک‌های منفی. فکر می‌کنم بعد سی سال شرکت در جشنواره آن را خوب می‌شناسم. ولی اشتباه می‌کنم. پس از ماجراهایی که برای ماهنامه ۲۴ پیش آمد، اولین سالی‌ست که از طرف سایت «چهار» تقاضای کارت کرده‌ایم و هیچ تصوری ندارم که چه‌ تعداد کارت به‌مان […]

این‌جا و آن‌جا

Home: بهشت، زمين، خانه مادری، ايران، اصفهان صحنه تمام شده است و در انتهای صحنه زن كهن‌سال (مادر دكتر) روی يك راحتی نشسته، رو به دوربين و در سكوت به جايی روبه‌رويش خيره مانده. سكوت ادامه دارد و تصوير هم. و او با انگشت‌هايی كه احتمالا گذر زمان كج و معوج‌شان كرده روی دسته‌ی چوبی […]

درباره‌ «وسترن» (والسکا گریسباخ)

یک: قصر تصور کنید پنهان شده‌اید لای بوته‌ها و مکالمۀ آدم‌هایی را فالگوش ایستاده‌اید که زبان همدیگر را نمی‌فهمند. یکی‌شان آلمانی‌ست و بقیه بلغارستانی. شما هم آلمانی می‌دانید و هم بلغاری. دست‌تان می‌آید که مرد آلمانی پیِ سیگار است، که زن مغازه‌دار بلغار از سیگار فروختن به او امتناع کرده و حالا دارد روستایی‌ها را […]

روز بی‌خستگی دویدن، شب سرشکستگی*

نخستین حضورِ یاسر (امیر جدیدی) در عرقِ سرد از بیش‌ترِ تماشاگران خنده می‌گیرد. با ظاهری آراسته رو به دوربین ایستاده و دارد با خوش‌رویی و متانت شعر می‌خواند. ظاهراً هیچ چیزِ خنده‌آوری وجود ندارد و آن‌چه می‌بینیم بازسازیِ وفادارانه‌ی شوهای تلویزیونی‌ست. سر و وضع و پوششِ مجری همان ا‌ست که باید باشد و دایره‌ی لغات […]

برخاستن از خاکستر

  گردِهم‌آیی‌هایِ هم‌کلاسی‌های سابق در کُنه‌ خود حرکتی آیینی برای متوقّف کردنِ زمان ‌است. آدم‌هایی که مدّت‌هاست از یکدیگر دور افتاده‌اند، جمع‌ شده‌‎اند تا ــ به شکلی نمادین ــ به عقب بازگردند و شِمایی از دورانِ سپری شده بیافرینند. این بازگشت به گذشته قاعدتاً باید برای فرید خوشایند باشد چرا که یادآورِ روزهایی‌ست که همه […]

نگاهی به «شماره‌ی 17 سهیلا» محمود غفاری

علاقه‌ی سهیلا به رادیو به چشمِ مسعود غریب و دمده می‌آید. می‌گوید رادیو دوره‌اش گذشته و چیزی‌ست دلخواهِ پیرمردها. سهیلا بیش از آن‌چه باید از طعنه‌ی مسعود می‌‌رنجد. چرا؟ آیا اشاره به پیری او را یادِ سن و سال و فرصت‌های هدر رفته انداخته؟ در نگاه اول شاید، امّا با تعمّقِ بیش‌تر پای دلایلِ پیچیده‌تری […]

فیلم مدیترانه‌ای

در یک هوای سرد بارانی از سالن سینما بیرون آمده‌ام. تماشای فیلم سه ساعته مکتوب: عشق من تازه تمام شده است. در راه بازگشت به خانه تلاش می‌کنم برای توصیف کیفیت تصاویری که دیده‌ام صفت دقیقی پیدا ‌کنم. بخش عمده فیلم به‌غایت اصیل، باظرافت و برانگیزاننده بود. به‌خصوص دو ساعت اول فیلم آن‌چه روی پرده […]

درباره‌ی «کله‌سرخ» کریم لک‌زاده

قصه مرد کنج اتاقی محقر که با شعله‌ی اجاق‌گاز محقری گرم می‌شود خوابیده. با صدای ضرب‌ ریگ‌ها بر شیشه‌ی پنجره تکان نمی‌خورد و بیدار نمی‌شود. ریگ می‌شود قلوه‌سنگ و شیشه را می‌شکند و از خواب می‌پراندش، بیدارش می‌کند. زمستان است و هوا بس سرد. مرد اما خیال‌اش نیست. خیال‌اش به هیچ نیست انگار. چهره و […]

درباره‌ی «هجوم» شهرام مکری

هجوم ماهی‌ها. جایی اوایل ماهی و گربه یکی از گربه‌‌ها به یکی از ماهی‌ها به عتاب گفت: «از حصار رد شدین؟!» آن‌ها، چند ماهی، ندانسته و معصومانه از حصاری رد شده‌ بودند. از مرزی، از تنگ بلورشان، از برکه صاف و خلوت‌شان، مرزی را که نمی‌دانستند و نديده‌ بودند، رد كرده ‌بودند بی‌خیال و سبکبال، […]

درباره‌ی «تمارض» عبد آبست

دایو پیتر پن. در مجموعه اصطلاحات فوتبال، تمارض را این طور تعریف می‌کنند: «خود را به عمد بر زمین انداختن به قصد گرفتن پنالتی یا ضربۀ آزادی ناجوانمردانه». در قوانین فوتبال، هر حرکتی به منظور فریب داور، جعل آسیب‌دیدگی و شبیه‌سازی، «رفتار غیرورزشی» تلقی و با کارت زرد جریمه می‌شود. تمارض مسئله‌ای کاملاً سوبژکتیو و […]

درباره‌ی «خانه» اصغر یوسفی‌نژاد

خانه، مورد هجوم است. درست مثل جسدی که تازه از تپندگی زندگی افتاده و آرام آرام بافت‌هایش در برابر حملۀ موجودات تجزیه‌گر از هم می‌پاشد و می‌پوسد، و آن‌چه پناهگاه حضور گریزپایی به نام زندگی بوده حالا تبدیل می‌شود به کمین‌گاه مرگ. درست مثل جسد پدر، که دختر آن را گروگان گرفته در اتاق، و […]

درباره‌ی «رگ خواب» حمید نعمت‌الله

  امتیاز (از ۵ ستاره): 1/2* ۱. در تیتراژ اولین فیلم حمید نعمت‌الله بوتیک نام خانوادگی او «نعمت‌ اله» نوشته شده، رسم‌الخطی قدیمی با یک لام محذوف. بعد از بوتیک همیشه چیزی در سینمای نعمت‌الله کم بوده، لام محذوفی که تماشای بی‌پولی، آرایش غلیظ و رگ خواب را برایم هر بار به تجربه‌ای همراه با […]

دانکرک (کریستوفر نولان)

دانکرک روایت ماجرای مشهوری در جنگ دوم جهانی در خاک فرانسه است. روزهایی که ارتش آلمان بخش‌های زیادی از اروپا را اشغال کرده‌ و به شهر ساحلی دانکرک در شمال فرانسه رسیده‌ است. بیش از سیصد هزار سرباز فراری انگلیسی بین ارتش در حال پیشروی هیتلر از یک سو و آب‌های شمال فرانسه منگنه شده‌اند، […]

You cannot copy content of this page