زندگی یعنی عشق ورزیدن
به کافهی کنار خیابان در منطقهی 15 پاریس که میرسم با زبان فرانسهی نصفهنیمه به کافهچی میگویم همراهم برای ناهار میز رزرو کرده. به لیست نگاه میکند و میپرسد: «به چه نامی؟» میگویم: «امم… ژولیت بینوش.» ناگهان این اسم به نظر نامحتمل جلوه میکند. ابروهایش را با تعجب بالا میدهد، مثل کسی که شوخی […]