زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

‌باربارا استن‌ويک و راز نگاهش

روبر برسون در شرح شخصيت آن الاغ دربه‌درِ قديس‌وار – بالتازار – گفته بود که سرگذشت اين حيوان بيش از هر کسي به ولگردِ چاپلين شبيه است. يک بار هم می‌شود ناگهان بالتازار را به اين چشم، يا با گوشه چشمی به اين تعبير خالقش ديد. چاپلين به هر دری می‌زند که آسوده باشد، اما […]

You cannot copy content of this page