زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .
قاتلین «کلمبو»
Click Here
جمهوری وایمار، سینما...
Click Here
Succesion
Click Here
Slide Heading
درباره‌ی فیلم‌هایی از جشنواره تورنتو ۲۰۲۳
Click Here
اسلاید قبلی
اسلاید بعدی

جمهوری وایمار، سینما، و تاریخ سرخوردگی

صفی یزدانیان

«گیسوی تو به رقص نزدیک‌تر است». این جمله‌ی مبهم را مردی به زنی می‌گوید، در فیلمی آلمانی و حتما ساخته شده پیش از دهه​‌ی ۱۹۳۰. اما من نه این‌جا نه در هیچ پانویسی نمی‌توانم اسم فیلم را ببرم، چون یادم نیست. فقط می‌دانم که سال‌ها پیش این جمله را در میان‌نویس فیلمی صامت خوانده‌ام، و در ذهنم به فارسی برگردانده‌ام و دست‌کم سی…

درباره‌ی «کلمبو»

مجید اسلامی

بازبینی سریال‌های دوران کودکی (بر خلاف بازبینی فیلم‌های کلاسیک) معمولا نتیجه‌ی لذت‌بخشی ندارد. کم‌تر سریال دهه‌های شصت و هفتاد میلادی هست که جذابیت خودش را حفظ کرده باشد؛ این رنگ‌باختنِ جذابیت می‌تواند دلیل تکنولوژیک داشته باشد (مثل پیشتازان فضا و سرزمین عجایب)، یا سادگی بیش از حد داستان و تاکیدهای اخلاقی (خانه‌ی کوچک و آیرونساید)، یا موضوع دمده و لحن زیادی فانتزی (مردی…

نگاهی به سه «عنکبوت»

حامد ستاری

سارای هشت ساله، مقنعه‌ی سفید به سر، در پاسخ مازیار بهاری می‌گوید دوست دارد تصویر سعید حنایی را همه جا بکشد تا همه بفهمند مادر او فیروزه، قربانی چهاردهم سعید حنایی، بی‌گناه بوده است. ترکیب‌بندی آن‌چه تصویر می‌کند همزمان کودکانه‌ است و غریب. بالای صفحه را با میله‌های راه راه سیاه زندان پوشانده و در پایین مثلثی ساخته است میان تن بی‌جان مادرش…

داستانِ دورانِ تیره

مهسا قنبرپور

پارسال، نوروز ۱۴۰۱، آقای مجری را که در تلویزیون دیدم، فهمیدم سالْ واقعا نو شده. جدی‌جدی. وقتی با آن ترکیب شگفت‌انگیز بغض و لبخند گفت: «خیلی ببخشید. من یه‌کم پیر شدم. دست خودم نیست؛ عذرخواهی می‌کنم!»، لختی بین گریه و خنده مردد ماندم. همزمان لبخند زدم و آقای مجری مقابل دیدگانم تار شد. چه می‌دانستم آن ترکیب شگفت‌انگیز خنده‌گریه‌ی همزمان، آمده که بماند….

«عقابِ» پرویز ناتل خانلری از چشم سینما

امیرحسین سیادت

پرویز ناتل خانلری (۱۲۹۲-۱۳۶۹) ادیب و سیاستمدار ایرانی بود. تحصیلاتش را زیر نظر کسانی چون بدیع‌الزمان فروزانفر و ملک‌الشعرای بهار گذراند و از نخستین نفراتی بود که موفق به دریافت دکترای ادبیات و زبان فارسی از دانشگاه تهران شدند. در ۱۳۲۲ مجله‌ی ادبی سخن و در ۱۳۲۵ انتشارات دانشگاه تهران را راه‌اندازی کرد. از نیمه‌های دهه سی تا سال ۵۷، در مقاطعی به عنوان سناتور…

درگذشت سایه

صفی یزدانیان

سوگواران ژولیده وقتی مردمی که جلوی بیمارستان ایران​مهر تهران جمع شده بودند تابوت شاملو را تحویل گرفتند که فکر کنم تا طرف میرداماد یا پایین​‌تر از آن همراهش بروند، باید برای ابراز عواطف راهی پیدا می‌کردند که هم به رسم معتقدان رسمی شبیه نباشد، هم درخور شاعرِ رفته باشد و هم به آن بشود سویه‌ای اعتراضی داد. و چون هنوز بی‌باوران یا معتقدانِ…

درباره‌ی «واقعیت سینمایی»

صفی یزدانیان

  شاید روزی از پاییز سال ۱۳۷۹ بود یا سالی پیش یا سالی پس از آن. من در دفتر همایون پایور نشسته بودم و قرار بود همان روزها همراه او به عنوان فیلم‌بردار و یک گروه کوچک به رشت برویم و فیلم مستندی را که می‌​خواستم از بازار رشت بسازم شروع کنیم. در زدند و یک آقای مستندساز قدیمی از دوستان همایون آمد…

داستان

مهسا قنبرپور

  عکس‌ها: استنلی کوبریک هر وقت قرص کوریزان می‌‌خورم این‌طوری می‌شوم. بعضی چیزها را ناخواسته و دیوانه‌وار با جزئیات به یاد می‌آورم و بعضی چیزها اصلا یادم نمی‌آید. انگار کسی دستش را می‌گذارد روی کلید حافظه‌ام و هر چند دقیقه یک‌ بار بالا و پایین‌اش می‌زند. دیشب وسط جدال خواب و بیداری و تب، چروکِ دور چشم‌های دوستی را دیدم که حالا دیگر…

آلیس در سرزمین عجایب

یحیی نطنزی

آلیس با صورتی آفتاب‌سوخته از دور برایم دست تکان می‌دهد. با موهایی طلایی که زیر نور پروژکتورها بیش‌ از همیشه برق می‌زنند. با لباسی مشکی که دامنش روی زمین کشیده می‌شود و هیچ شباهتی به تیپ معمولی‌ و محجوبش در روزهای دانشگاه ندارد. کفش‌های پاشنه‌بلندش را درآورده و روی آسفالت گُر گرفته‌ی بلوار کوازت پابرهنه است. جشنواره به نیمه رسیده اما فقط فیلم‌های…

کریم عبدالجبار

وقتی ویل اسمیت با عصبانیت به روی صحنه‌ی اسکار رفت و به کریس راک، بابت شوخی‌ با موی کوتاه زنش، ضربه زد، لطمه‌اش فقط به صورت راک نبود بلکه بسیار پردامنه‌تر بود. با این یک ضربه‌ی متعصبانه، او هم خشونت را ترویج داد، هم موقعیت زن‌ها را تقلیل داد، هم به صنعت سرگرمی توهین کرد، و هم کلیشه‌های مربوط به جامعه‌ی سیاهان را…

قاتلین «کلمبو»

مجید اسلامی

تماشای پنجاه قسمت سریال کلمبو برای من عملا چند ماه طول کشید. شاید دیدن پنجاه قسمت یک سریال دنباله‌دار چندان وقت‌گیر نباشد (می‌شود طی یکی دو هفته این تعداد قسمت را دید)، اما دیدنِ قسمت‌های هفتاد تا صد دقیقه‌ای کلمبو با داستان‌های مجزا و متکی به جزئیات مثل دیدن پنجاه فیلم سینمایی‌ست، البته فیلم‌هایی با قهرمانی ثابت و لحن یکسان و فرمت کم‌وبیش…

جمهوری وایمار، سینما، و تاریخ سرخوردگی

صفی یزدانیان

«گیسوی تو به رقص نزدیک‌تر است». این جمله‌ی مبهم را مردی به زنی می‌گوید، در فیلمی آلمانی و حتما ساخته شده پیش از دهه​‌ی ۱۹۳۰. اما من نه این‌جا نه در هیچ پانویسی نمی‌توانم اسم فیلم را ببرم، چون یادم نیست. فقط می‌دانم که سال‌ها پیش این جمله را در میان‌نویس فیلمی صامت خوانده‌ام، و در ذهنم به فارسی برگردانده‌ام و دست‌کم سی…

درباره‌ی «کلمبو»

مجید اسلامی

بازبینی سریال‌های دوران کودکی (بر خلاف بازبینی فیلم‌های کلاسیک) معمولا نتیجه‌ی لذت‌بخشی ندارد. کم‌تر سریال دهه‌های شصت و هفتاد میلادی هست که جذابیت خودش را حفظ کرده باشد؛ این رنگ‌باختنِ جذابیت می‌تواند دلیل تکنولوژیک داشته باشد (مثل پیشتازان فضا و سرزمین عجایب)، یا سادگی بیش از حد داستان و تاکیدهای اخلاقی (خانه‌ی کوچک و آیرونساید)، یا موضوع دمده و لحن زیادی فانتزی (مردی…

نگاهی به سه «عنکبوت»

حامد ستاری

سارای هشت ساله، مقنعه‌ی سفید به سر، در پاسخ مازیار بهاری می‌گوید دوست دارد تصویر سعید حنایی را همه جا بکشد تا همه بفهمند مادر او فیروزه، قربانی چهاردهم سعید حنایی، بی‌گناه بوده است. ترکیب‌بندی آن‌چه تصویر می‌کند همزمان کودکانه‌ است و غریب. بالای صفحه را با میله‌های راه راه سیاه زندان پوشانده و در پایین مثلثی ساخته است میان تن بی‌جان مادرش…

داستانِ دورانِ تیره

مهسا قنبرپور

پارسال، نوروز ۱۴۰۱، آقای مجری را که در تلویزیون دیدم، فهمیدم سالْ واقعا نو شده. جدی‌جدی. وقتی با آن ترکیب شگفت‌انگیز بغض و لبخند گفت: «خیلی ببخشید. من یه‌کم پیر شدم. دست خودم نیست؛ عذرخواهی می‌کنم!»، لختی بین گریه و خنده مردد ماندم. همزمان لبخند زدم و آقای مجری مقابل دیدگانم تار شد. چه می‌دانستم آن ترکیب شگفت‌انگیز خنده‌گریه‌ی همزمان، آمده که بماند….

«عقابِ» پرویز ناتل خانلری از چشم سینما

امیرحسین سیادت

پرویز ناتل خانلری (۱۲۹۲-۱۳۶۹) ادیب و سیاستمدار ایرانی بود. تحصیلاتش را زیر نظر کسانی چون بدیع‌الزمان فروزانفر و ملک‌الشعرای بهار گذراند و از نخستین نفراتی بود که موفق به دریافت دکترای ادبیات و زبان فارسی از دانشگاه تهران شدند. در ۱۳۲۲ مجله‌ی ادبی سخن و در ۱۳۲۵ انتشارات دانشگاه تهران را راه‌اندازی کرد. از نیمه‌های دهه سی تا سال ۵۷، در مقاطعی به عنوان سناتور…

درگذشت سایه

صفی یزدانیان

سوگواران ژولیده وقتی مردمی که جلوی بیمارستان ایران​مهر تهران جمع شده بودند تابوت شاملو را تحویل گرفتند که فکر کنم تا طرف میرداماد یا پایین​‌تر از آن همراهش بروند، باید برای ابراز عواطف راهی پیدا می‌کردند که هم به رسم معتقدان رسمی شبیه نباشد، هم درخور شاعرِ رفته باشد و هم به آن بشود سویه‌ای اعتراضی داد. و چون هنوز بی‌باوران یا معتقدانِ…

درباره‌ی «واقعیت سینمایی»

صفی یزدانیان

  شاید روزی از پاییز سال ۱۳۷۹ بود یا سالی پیش یا سالی پس از آن. من در دفتر همایون پایور نشسته بودم و قرار بود همان روزها همراه او به عنوان فیلم‌بردار و یک گروه کوچک به رشت برویم و فیلم مستندی را که می‌​خواستم از بازار رشت بسازم شروع کنیم. در زدند و یک آقای مستندساز قدیمی از دوستان همایون آمد…

داستان

مهسا قنبرپور

  عکس‌ها: استنلی کوبریک هر وقت قرص کوریزان می‌‌خورم این‌طوری می‌شوم. بعضی چیزها را ناخواسته و دیوانه‌وار با جزئیات به یاد می‌آورم و بعضی چیزها اصلا یادم نمی‌آید. انگار کسی دستش را می‌گذارد روی کلید حافظه‌ام و هر چند دقیقه یک‌ بار بالا و پایین‌اش می‌زند. دیشب وسط جدال خواب و بیداری و تب، چروکِ دور چشم‌های دوستی را دیدم که حالا دیگر…

خواندنی‌های منتخب سایت چهار

این داستان را سال‌ها پیش نوشته‌ام و در شماره‌ی ۲۰۰ ماهنامه فیلم (سال ۷۵) چاپ شد، و بعدتر آن را در وبلاگ «هفت‌ونیم» هم گذاشته بودم. یکی از عزیزترین نوشته‌هایم است. فکر کردم آن را بگذارم این‌جا، برای کسانی که آن را نخوانده‌اند، یا کسانی که از یادش برده‌اند. هر گونه استفاده از این داستان یا نقل آن به هر شکلی ممنوع است….
نتیجه‌ی فیلم دیدن در جشنواره‌ها این می‌شود که بعدش که برمی‌گردی انگار فقط یک فیلم دیده‌ای. این برای کسی که چند سالی‌ست  فکر می‌کند هر فیلمی در عین حال فیلم دیگری هم هست، و فیلم‌ها به هم راه دارند، فرآیند بدی نیست. و وقتی آن کس خودش را منتقد سینما نداند کارش حتی آسان‌تر می‌شود چون خودش را در مقام کسی نمی‌بیند که…
فرانسوی‌ها می‌گویند: «بعد از هامفری بوگارت نباید بارانی پوشید.» منظورشان هم طبعا کاراکترهای بوگارت در فیلم‌هاست، مثل ریکِ کازابلانکا یا فیلیپ مارلوی خوابِ‌ گران یا سم اسپیدِ شاهین مالت. بر کسی پوشیده نیست که آن لباس نهایی که شخصیتِ فیلم به تن دارد معمولا حاصل تفاهم میان سلیقه‌ی بازیگر و کارگردان و طراح لباس و فیلم‌بردار و بقیه است. اما بوگارت خودش هم…
تماشای پنجاه قسمت سریال کلمبو برای من عملا چند ماه طول کشید. شاید دیدن پنجاه قسمت یک سریال دنباله‌دار چندان وقت‌گیر نباشد (می‌شود طی یکی دو هفته این تعداد قسمت را دید)، اما دیدنِ قسمت‌های هفتاد تا صد دقیقه‌ای کلمبو با داستان‌های مجزا و متکی به جزئیات مثل دیدن پنجاه فیلم سینمایی‌ست، البته فیلم‌هایی با قهرمانی ثابت و لحن یکسان و فرمت کم‌وبیش…
  قهرمان نه مثل چهارشنبه‌سوری با دقت دراماتیک مینیاتوری و موقعیت‌های عاطفی شخصیت‌هایش آدم را تحت تاثیر قرار می‌دهد، نه مثل فروشنده آدم را بابت برخی لحظه‌ها و مایه‌ها حرص می‌دهد، نه مثل جدایی و درباره الی با جنبه‌های متناقض‌اش دچار دوگانگی می‌کند، و نه حتی مثل گذشته و همه می‌دانند است که ضعف‌هایش را بشود بابت دشواری پروداکشن و ناآشنایی با فضا…
۲۴ فریم (عباس کیارستمی) چند سالی‌ست که بار حس‌و‌حال نوروز افتاده بر شانه‌های ظریف چند ردیف شیرینی نخودچی‌ چهار‌پر. البته پارسال که این ویروس لعنتی به دنیا حمله‌ور شد، باعث شد همان نخودچی را هم نداشته باشم. درست چهار روز مانده به نوروز، قرنطینه شدیم و عملن در غیاب شیرینی نخودچی، دیگر هیچ چیزِ نوروز شبیه آن شعر دل‌انگیز شفیعی کدکنی نبود؛ نه…

تماس با سایت چهار

چنانچه مایل به ارسال مطالب خود به سایت چهار هستید از این زیر تماس بگیرید

Visits: 8820

You cannot copy content of this page