دو روز آخر نمایش آثار چند فیلمساز جنجالی است. حالا که به روزهای آخر رسیدهایم حس میکنم کیفیت فیلمهای نیمهی اول جشنواره خیلی بالاتر بوده و از این نظر در جدول توازنی برقرار نبوده. روز نهم را با فیلم فریبخورده سوفیا کوپولا شروع میکنم. قصهی فیلم در قرن نوزدهم و سالهای جنگ داخلی آمریکا میگذرد. وارد یک مدرسه شبانهروزی دخترانه میشویم، جایی که مردها به خاطر جنگ حتی به عنوان خدمه و نگهبان هم حضور ندارند. یک روز یکی از دانشآموزان سربازی زخمی (کالین فارل) را در جنگل اطراف مدرسه پیدا میکند. مدیر مدرسه (نیکول کیدمن) تصمیم میگیرد که سرباز را در مدرسه درمان کنند. با ورود مرد به مدرسه دانشآموزان، معلم و مدیر مدرسه دلباختهی مرد میشوند. این ظرفیت دراماتیک بالقوه (ورود یک غریبه به محیطی بسته و اسرارآمیز) با پرداخت ضعیف شخصیتها، کنشهای آنها و انگیزههای نامعلومشان بهکلی هدر میرود. فیلم تصویری جذابی از آدمها ارائه نمیدهد. شخصیت اصلی فیلم یعنی سرباز زخمیِ دشمن در نوشتن و اجرا آن قدر آنتیپاتیک شده که میل و انگیزهی نزدیک شدن دخترها و معلم (کیرستن دانست) را درک نمیکنیم. خبری از حس و علاقه طبیعی آدمها نیست و در عوض شاهد نوعی رفتار بیمارگونهایم.
عدم توجیه انگیزههای آدمها و پیچهای دراماتیک خلقالساعه معضل اصلی درامِ فیلم فرانسوا اوزون نیز است. در The Double Lover شخصیت اصلی زنیست که مسیری غیرعقلانی را برای خودشناسی و همینطور شناخت شریک زندگیاش طی میکند. انگیزههای او توجیهی از دید بیننده ندارد و فیلم هم تلاشی برای همراهی با این کارکتر زن ندارد. در فیلم فاتح آکین (In the Fade) اگر چه شخصیت اصلی زنیست که انگیزهی مشخصی دارد (او شوهر و بچهاش را به خاطر یک حمله تروریستی از دست داده و در صدد دادگاهی عوامل این قتلها است) اما به خاطر عدم سمپاتی، همراهی بیننده با او ناممکن است.
جمعه عملن روز آخر جشنواره است. خبری از ازدحام منتقدها و خبرنگاران در کاخ جشنواره نیست. امشب جوایز بخش «نوعی نگاه» را دادند و فیلم لِرد محمد رسولاف جایزهی اصلی را گرفت. خبر خوشحالکنندهایست برای ما و سینمای ایران، هر چند مسالهی فیلمهای منتخب ایرانی بخش «نوعی نگاه» جشنواره کن را برایم جدیتر از قبل میکند. نویسندههای سینمایی باید راهی برای صحبت با مدیران این جشنواره (و جشنوارههای مهم دیگر) پیدا کنند و دیدگاههای مشخص و مستدلشان را منتقل کنند. برای من جای فیلم فوقالعادهی سینمای ایران که فیلمساز محبوبم ساخته در این جشنواره خالیست. نمیدانم چطور توانستهاند هجوم شهرام مکری را نادیده بگیرند. نمیدانم چطور میشود که فیلمی مثل لِرد نماینده سینمای ایران در چنین فستیوالی باشد، فیلمی چنین سنتی از نظر زیباییشناسی و چنین آماتوری از نظر اجرا و بازیگری و چنین پیشپا افتاده از دیدگاه دراماتیک.
صبح تیری فرمو را میبینم که با عجله جایی میرود. چشم در چشم میشویم، چشمکی میزند و دورمی شود. باید بعد از جشنواره پیدایش کرد و درباره این نگاه محافظهکار به سینمای ایران با او و معاونینش حرف زد. سالهاست که ما مطبوعاتیها هیچ واکنش درخوری به چنین انتخابهایی (به زبان انگلیسی و فرانسه) نداشتهایم. نتوانستهایم نشریهای به زبان انگلیسی داشته باشیم و فیلمهای محبوبمان را بهشکل جذاب و مستدلی در فضای سینمایی و برای مدیران چنین جشنوارههایی معرفی کنیم. در چنین خلائی این پخشکنندههای سینمای ایراناند که انتخابهای خود را (پیشرو یا سنتی) به مدیران جشنوارهها تحمیل میکنند و یا مقهور ایدههای سنتی مدیران جشنوارهها میشوند. نویسندههای سینمایی که با هیچ فیلمساز یا تهیهکننده و پخشکنندهای عهد اخوت ندارند، نتوانستهاند علایق مستقل خودشان را به فضای مطبوعاتی بینالمللی ارائه کنند. این خلا مقصرش اصلیاش ما نویسندههای سینمایی هستیم و غر زدن راه چاره نیست. ما نتوانستهایم شمایی دقیق و غیرمعوج از این سینمای پیشرو و پر از استعداد ارائه دهیم.
در طی دو روز بعد دو فیلم انگلیسیزبان و یک فیلم فرانسوی میبینم. اولی تو هرگز واقعن اینجا نبودهای لین رمزی است که پیشتر فیلم باید درباره کوین صحبت کنیم را ساخته است. فیلم شروع پرجزئیات جذابی دارد و قصهی یک ماموریت است که از جایی به بعد تبدیل به انتقام میشود. آدمهایی قطب منفی داستان اما شیاطینی پلیدند و دختربچهای که باید شخصیت اصلی (واکین فینیکس) نجاتش دهد یک عروسک بیهویت در صحنه است. نه میتوانیم به شخصیت فینیکس نزدیک شویم (بهرغم ظرفیتی که در اجرای کاراکتر وجود دارد) و نه میشود دختربچه را دوست داشت و به رابطهی بین ایندو امید بست. فیلم در بافت و موقع تماشا برای بینندهاش حس آرتیستیک ایجاد نمیکند و بیشتر تصویری آشنا (گیرم با سلیقه) از سینمای جریان اصلی است. از این نظر Good Time ساخته بنی و جاشوا سفدی تلاش موفقتری برای گسست از فیلمهای جریان اصلی است (هر چند به تمامی موفق نمیشود و نصفه و نیمه میماند). اتفاقن در این فیلم نیز بخش عمدهای از قصه، همراهی یک خلافکار با یک دختربچه است. فضاها در Good Time بر خلاف فیلم لین رمزی هویت دارد و سبک بصری فیلم برانگیزاننده است. آنها که دو فیلم قبلی برادران سفدی را دیدهاند میتوانند حس کنند این سبک حالا تثبیت شده است.
فیلم 120 ضربان در دقیقه نیز در حوزهای دیگر اسیر الگوهای آشنا میماند. یک فیلم آموزشی با سویههای نسبی جذاب است که سویههای آگاهی بخش مفیدی در زمینه بیماران مبتلا به ایدز دارد و به تلاشهای اکتیویستهای جوانی میپردازد که سالها قبل در یکی از مووسات پیشرو دراین زمینه مبارزه میکردهاند. فیلم اما در همین سطح متوقف میشود و وجوه دراماتیک نصف و نیمهای دارد. همچنین نمیتواند برای بازنمایی زندگی مبتلایان به ایدز و دگرباشهای جنسی از الگوهای رایج سینمایی فاصله بگیرد. فیلم جایزه فیپرشی را میگیرد و حسابی مورد توجه بینندهها قرار میگیرد.
روز یکشنبه روز اهدای جوائز بخش مسابقه است. فیلم محبوبم مربع نخل طلا میگیرد و وقتی روبن اوستلاند را روی صحنه میبینم حسابی سرذوق میآیم. اما بقیهی جوائز هیات داوران انتخابهای ناامیدکنندهای هستند. فهرست جوائز بهشرح زیر است:
نخل طلا: مربع (روبن استلاند)
جایزه بزرگ جشنواره: ۱۲۰ ضربان در دقیقه (روبن کامپیو)
بهترین کارگردان: سوفيا كوپولا (فریبخورده)
بهترین فیلمنامه: (به صورت مشترک به) کشتن گوزن مقدس (یورگوس لانتیموس) و تو هرگز واقعن اینجا نبودی (لین رمزی)
بهترین بازیگر زن: ديان كروگر براي In the Fade (فاتح آكين)
بهترین بازیگر مرد: واکین فينيكس برای تو هرگز واقعن اینجا نبودی (لين رمزي)
جایزه هيات داوران: بیعشق (آندری زویاگینتسف)
—————————————
جایزه هفتادمین سالگرد جشنواره کن: نیکول کیدمن
دوربين طلايي : زن جوان (لئونور سرای)
به گمان من این بار هم مثل سال قبل داوران جشنواره روی جوایز اصلی اجماع نداشتهاند. فهرست جوایز نشان میدهد که یک گرایش و دیدگاه هنری مشخص در هیات داوران به فیلمها جایزه نداده است. در این موارد معمولن در هیات داوران دو دیدگاه در مقابل هم قرار میگیرند و مجبور میشوند برای رسیدن به جمعبندی دست به مصالحه و امتیاز دادن به یکدیگر بزنند. به گمان من یک دیدگاه که با مسامحه میتوانیم اسمش را بگذاریم «گرایش آمریکایی» که میتوانیم به ویل اسمیت و رفقایش نسبت دهیم، اکثریت جایزهها را داده است. توجه به فیلم فریبخورده ساختهی سوفیا کوپولا (جایزه کارگردانی) و فیلم لین رمزی تو هرگز واقعن اینجا نبودی با دو جایزه (فیلمنامه، بازیگری مرد) از همین دیدگاه میآید. این دیدگاه تا حدی فیلم لانتیموس (فیلمنامه) که تولیدی بینالمللی داشت و انگلیسی زبان بود و فیلم فاتح آکین (بازیگری زن) را هم حمایت میکند. دیدگاه دیگری در هیات داوران وجود دارد که میشود آن را به مارن آده و آلمودوار و تا حدی سورنتینو منتسب کرد. هیچ بعید نیست که این گرایش جوایز ذکر شدهی قبلی را به شرط دو جایزهی اصلی پذیرفته باشد: اولی نخل طلا برای مربع (روبن استلاند) که بهزعم من تونی اردمن جشنواره امسال بود و دومی جایزه بزرگ جشنواره (با توجه به گرایشهای شخصی پدرو آلمودوار) به فیلم 120 ضربان در دقیقه (روبن کامپیو). ضمن این که فیلم بیعشق زویاگینتسف آنقدر در کارگردانی برجسته است که به نظر میرسد وجه مشترک هر دو گرایش باشد. این وسط در مواجهی این دو دیدگاه فیلم هانهکه قربانی اصلی جوایز امسال شد. فیلم بزرگی که استادانه پیشنهادی نو برای زبان سینما است. پایان خوش در پرداخت مصالحش آنقدر رادیکال است که در یک همدستی جمعی میان منتقدها و هیات داوران نادیده گرفته شد. جای افسوس نیست. زمان میگذرد و پایان خوش آنطور که شایسته است دیده میشود و قدر میبیند.
***
جشنواره با هیاهوها، فرش قرمزها و فیلمهای بزرگ و کوچکش تمام میشود، با جدول ستارههای رسوایش، با صفهای بازرسی بدنی حرصدرآرش و هوای سرد سالن دوبوسی که وقتی نیم ساعت از فیلمها میگذشت باید پولیور را از کولهها در میآوردیم و مثل پتو روی خودمان میانداختیم. بیش از همه آنچه برایم میماند خاطرهی خوشِ شبهاییست که این گزارشها را برای خوانندههایی که نمیشناختم مینوشتم. شبهایی که ساعت را نگاه میکردی و میدیدی از سه نیمه شب گذشته و عین خیالت نبود که صبح قرار است ساعت هفت بیدار شوی تا به نمایش اول سالن گران لومیر برسی.
Views: 1343
مطلب مرتبطی یافت نشد!
8 پاسخ
ممنون آقای وحدانی. در کمبود منابع اینترنتی فارسیزبان که کن رو حرفهای پوشش میدن، با زحمات شما و بهلطف آقای اسلامی، سایت «چهار» یک غنیمت بود. هرچند در روزهای آخر جشنواره، دیربهدیر آپدیت میشد و کمی روی اعصاب بود! به امید پوشش بهتر و قویتر در فستیوالهای بعدی.
ممنون رضای عزیز که برایم نوشتید. من هم دوست داشتم مرتبتر و مفصلتر بنویسم. متاسفانه ترافیک فیلمها مجالی برای نوشتن بیشتر نمیگذاشت.
واقعا چطور میشه هانکه رو ندید و ندیده گرفت؟؟؟ زمان در مورد این افراد قضاوت می کنه نه هیئت داوران….
ممنون بابت پوشش اخبار….
ممنون از شما. امیدوارم فیلم هانهکه هر چه زودتر در دسترس قرار بگیرد و در همین سایت بیشتر دربارهاش بنویسیم و بخوانیم.
جناب وحدانی عزیز
ممنون از لطف و تعهد شما کم نظیر شما؛ دنیا به کامتان
اگر روزی فرصت کردید نظرتان را درباره، به زعم شما “نادیده گرفته شدن” فیلم «هجوم» یا حتی دیده نشدن نسبی “ماهی و گربه” بگویید؛ تحویل گرفتن هر اثری برای من سوال بر انگیز نیست؛ اما نادیده گرفته شدن ها هست (من هجوم را ندیده ام و صرفا بر مبنای نظر شما پرسیدم)، آیا این ندیدن ها پدیده هایی مربوط به جشنواره هاست یا دلایلی در خود آثار دارد؟
قربان شما 🙂
در گزارش تحلیلی و مفصلی از جشنواره کن که برای شماره تیرماه مجله ۲۴ نوشتهام و تا حدود دو هفته دیگر منتشر خواهد شد مفصل به این مساله اشاره کردهام.
آقای وحدانی عزیز،بسیار بسیار ممنون بابت نوشتن این مجموعه گزارش های روزانه جشنواره،پیشنهادات شما در طی سالهای گذشته همواره معیاری بوده است برای حفظ اشتیاق به دیدن فیلم ها.
نکته ای که درباره «لرد» نوشتید و نادیده گرفته شدن «هجوم» بسیار اساسی است.امیدوارم با همت نویسندگان سینمایی و منتقدین مستقل تغییر نگرش اساسی در معیارهای انتخاب فیلم های ایرانی خارج از بخش اصلی مسابقه روی دهد.
ممنون حامد جان. خوشحالم که نظرت را جلب کرده. قرارمان این است که در سایت «چهار» بهتدریج این خلا را پر کنیم.