زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

سفرنامه‌ی هند

یک باران می‌بارد. این تنها چیزی‌ست که تمام کسانی که قبل از رفتن ازشان پرسیده بودیم سرش توافق داشتند، که این موقع سال توی دهلی باران نمی‌بارد. حالا رسیده‌ایم به هند، ایستاده‌ایم در محوطه‌ی بیرونی فرودگاه دهلی و چیزی عجیب که شبیه باران‌های تهران نیست از آسمان می‌بارد و هوا سرد است. مستر راوی (که […]

You cannot copy content of this page