زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

به بهانه‌ی «درباره جسم و جان» ایلدیکو انیِدی

زلزله آمده. ایستاده‌ام دم در خانه و همسایه‌ها را نگاه می‌کنم که سگ و گربه‌ به بغل، صندوق‌ ماشین‌ را پر می‌کنند از پتو و رخت و لباس و راه می‌افتند، نمی‌دانم به کجا. برای این که حواسم را پرت کنم می‌چرخم در اینترنت و نگاه می‌کنم اگر یک زلزلۀ اساسی بیاید، چه فوتبال‌هایی را […]

ستبرتر از زندگی

همیشه در دنیاهای خیالی زندگی کرده‌ام. دنیاهایی موازی این دنیا، دنیاهایی جادویی‌تر و در عین حال واقعی‌تر، که گاه از خیال خودم مایه می‌گرفتند و گاه از آفریده‌های دیگران، از کتاب‌ها و فیلم‌ها. هری پاتر اولین دنیای پیش‌ساخته‌ای بود که پایم را تویش گذاشتم، دنیایی که همان‌قدر حاضر و آماده بود که راه می‌داد به […]

You cannot copy content of this page