زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

ویلایی در مریخ

باز هم باید بعد از صدای بوق، پیغام می‌گذاشت. این پنجمین بار بود که می‌شنید: «شما با منزل شهین و نادر تماس گرفته‌اید. لطفا بعد از شنیدن بوق پیغام خود را بگذارید.» و پیغام می‌گذاشت: «سلام شهین، من رز هستم، از گروه کتاب‌خوانی محله‌ی دریاچه‌های سبز. لطفا اگر این پیام رو گرفتی با من تماس […]

You cannot copy content of this page