زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. . . .

یادداشت‌‌های جشنواره فجر – ۳

مجید اسلامی

Visits: 3166

قصر شیرین (رضا میرکریمی)
***
در فیلم تازه‌ی رضا میرکریمی به نظر می‌رسد «تعادل» واژه‌ای کلیدی باشد: تعادل در لحن، در اندازه‌ی دراماتیک‌ شدنِ وقایع، در نحوه‌ی انتقال اطلاعات، در حجم دیالوگ‌ها، و البته در بازی‌ها. قصر شیرین شاید همان نمونه‌ای‌ست که در سینمای ایران کم پیدا می‌شود؛ فیلمی که از دید انواع و اقسام مخاطبانش متعادل جلوه کند و بتواند میان سلیقه‌های مختلف آشتی ایجاد کند. قصه‌ی سفر پدری بدعنق و بی‌اخلاق با دو بچه‌ی کوچکش (که یادآور بازگشت، شاهکار زویاگینسف است ولی شباهتش با آن در همین یک جمله خاتمه می‌یابد)، به زیبایی با الگوی «حضور آدم غایب» (یادآور ربکا و مرد سوم) تلفیق شده و انواع و اقسام پس‌زمینه‌های داستانی را از طریق اشاره‌ها و کنایه‌ها و جدل‌ها به قصه تزریق می‌کند. شخصیت‌های دیگر به‌تناوب با قصه همراه می‌شوند (از همه مهم‌تر شخصیتِ زن دوم) و مراحل این سفر را نقطه‌گذاری می‌کنند. فیلم بر خلاف انتظار به جغرافیای مسیر سفر چندان اعتنایی ندارد و هر چه هست میان آدم‌های قصه می‌گذرد.

اما این فیلم‌نامه‌ی پرجزئیات و متعادل فقط نقطه‌ی عزیمت ساخته شدن فیلم بوده، چرا که دشواری حضور طولانی بچه‌هایی کم‌سن و سال در بسیاری از صحنه‌ها، می‌توانست آن را به پروژه‌ای غیرممکن بدل کند. حضور بچه‌های فیلم (حتی در سینمای ایران که بازی خوب از بچه‌ها کم نداشته) شگفت‌انگیز است. دختربچه‌ی پنج ساله‌ی فیلم در نماهای طولانی دیالوگ‌های منقطع و پینگ‌پونگی می‌گوید و پسربچه‌ی هشت ساله بازی سکوتی فوق‌العاده دارد. بچه‌ها صرفا قابل قبول نیستند، عالی‌اند و کاری می‌کنند که حضورشان بدیهی فرض ‌شود. انتخاب ژیلا شاهی با چهره و گریم و لهجه‌ای عامیانه (در نقش زن دوم) و استفاده از زبان آذری در بخشی از دیالوگ‌ها در تقویت فضای رئالیستی فیلم تاثیری تعیین‌کننده دارد. و یک حامد بهداد مثال‌زدنی (حتی بهتر از همه‌ی نقش‌های خوبی که پیش‌تر بازی کرده بود ـ سد معبر، گربه‌های ایرانی،…) پازل فیلم را تکمیل می‌کند. این یک فیلم بدنه‌ای استاندارد است؛ از آن فیلم‌ها که آدم می‌تواند از فروش خوبش خوشحال شود.

طلا (پرویز شهبازی)
۱/۲
طلا نه می‌داند چه‌طور باید شروع کند (تمام صحنه‌های مقدمه‌چینی را می‌توانست بگذارد بیرونِ قابِ داستان)، نه چه‌طور باید ادامه دهد (مایه‌های متعدد داستانی، بی‌ربط در کنار هم قرار گرفته)، نه چه‌طور اوج بگیرد (قضیه‌ی دزدی به ناشیانه‌ترین شکلی مطرح می‌شود و به تراژدی می‌انجامد)، و نه چه‌طور تمام کند (صحنه‌ی عبور از مرز و حماقت حمل آن همه پول در یک ساک دستی). همه‌اش به خاطر این است که فیلم‌نامه‌نویس عزم کرده همه‌ی آدم‌های دنیایش خوب باشند و هیچ‌کس نیت بدی نداشته باشد تا بعد احتمالا به این نتیجه برسد که «هیچ‌کس مقصر نیست.»: کسی که برداشتن پول از شرکت برایش دردسر ایجاد می‌کند (طباطبایی) خودش پیشنهاد برداشت پول می‌دهد تا به دوستش کمک کند و بعدتر او را در منگنه قرار می‌دهد، و کسی که پیشنهاد دزدی می‌دهد (جواهریان)‌ خودش بعدتر بزرگ‌ترین تاوان را می‌دهد. حتی صاحب مغازه‌ای که این همه در بنگاه از بدقلق بودن‌اش حرف زده‌اند خودش می‌گوید با دو ماه عقب افتادنِ اجاره هیچ مشکلی ندارد! و دختری از سر دلسوزی یا عشق (کدام عشق؟) حاضر می‌شود از چهارصد هزار دلار پول پدرش بگذرد، پسری (سیدی) بی‌آن که بدانیم چرا سرنوشت خودش را با بچه‌ی برادرش گره می‌زند، و زن مطلقه‌ای که شوهرش را از سر استیصال رها کرده (زین‌العابدین) هیچ کار بدی نمی‌کند و برای گذران زندگی به کارگری روی آورده. جدا از بی‌منطقی فیلم‌نامه، طلا در اجرا هم نکته‌ی چشم‌گیری ندارد: روابط میان شخصیت‌ها فاقد جذبه و شور است و فیلم به‌لحاظ تکنیک و زیبایی‌شناسی فاقد جاه‌طلبی‌ست. همه‌چیز سردستی برگزار می‌شود و تماشای فیلم به هیچ تجربه‌ی تکان‌دهنده‌ای منجر نمی‌شود. شهبازی انگار فقط می‌خواهد فیلم بسازد، به هر قیمتی. و طلا بعد از مالاریا به تیر خلاص می‌ماند.

شبی که ماه کامل شد (نرگس آبیار)
***
فیلم آبیار دقیقا همان چیزی‌ست که سینمای ایران سال‌ها دربه‌در دنبالش می‌گشت، یک تریلر/اکشن پرتحرک سیاسی با جنبه‌های ملودراماتیک پررنگ و شخصیت‌پردازی قابل قبول، که با نمونه‌های معیوبی چون چ و به وقت شام و استرداد فرق داشته باشد. اعتراف می‌کنم که وقتی اشیاء… را دیدم، این دورترین مدلی بود که برای آینده‌ی کارگردان آن فیلم پیش‌بینی می‌کردم، اما با این که اصولا فیلم ژانر دوست ندارم شبی… فیلم هیجان‌انگیز و قابل قبولی‌ست، چه به لحاظ ایجاد تعادل در نمایشِ سیاهی و سپیدی در شخصیت‌ها، چه از نظر کنترل جنبه‌های عاطفی و بالقوه اشک‌انگیز، و چه تکنیک و زیبایی‌شناسی سینمایی. بازی فرشته صدرعرفایی استثنایی‌ست (واقعا تا میانه‌ی فیلم او را نشناختم)، هوتن شکیبا و الناز شاکردوست و پدرام شریفی و شبنم مقدمی هم عالی‌اند. و فیلم جسورانه در تدوین به حمید نجفی راد، در فیلم‌برداری به سامان لطفیان و در موسیقی به مسعود سخاوت‌دوست (آدم‌هایی کم‌وبیش تازه) اعتماد می‌کند و نفع‌اش را می‌برد. فیلم آبیار به‌خوبی زمینه‌چینی می‌کند، به‌موقع شتاب می‌گیرد و به اوج می‌رسد و (تقریبا) به‌خوبی تمام می‌کند. (این «تقریبا» یعنی در یک‌سوم پایانی کمی جای کوتاه شدن دارد، به‌خصوص در نمایشِ واکنش هستریکِ شاکردوست به خبر مربوط به برادرش). نرگس آبیار با همین چهار فیلمی که ساخته در سینمای ایران پدیده‌ای کمیاب به نظر می‌رسد. شخصا ترجیح می‌دهم به جای ساختن فیلم‌های سفارشی فیلم‌های شخصی‌اش را بسازد، ولی او به‌خوبی از این آزمون ساختن فیلم ایدئولوژیک سربلند بیرون آمده و جایگاهش می‌تواند برای کسانی چون حاتمی‌کیا و درویش (و خیلی‌های دیگر) غبطه‌برانگیز باشد.

خون خدا

فیلم‌های دیگر:
یلدا (مسعود بخشی) *
سمفونی نهم (محمدرضا هنرمند) *
روزهای نارنجی (آرش لاهوتی) *
جمشیدیه (یلدا جبلی) ۱/۲
مردی بدون سایه (علیرضا رئیسیان) 0
خون خدا (مرتضی‌علی عباس‌میرزایی) 0
تصور نمی‌کنم فیلمی بدتر از این آخری تا به حال در جشنواره (که هیچ) شاید در زندگی‌ام دیده باشم. هر کسی که در این ادعا تردید دارد و نمونه‌ای در ذهن دارد می‌تواند شانس‌اش را با دیدن این فیلم امتحان کند!

مطالب مرتبط

23 پاسخ

  1. این پدیده ی فیلم سفارشی واقعا آزار دهنده است. این حجم پولی که باید صرف ساختن سینما می شد در عوض نابود شد. هیچ وقت آن بهت و حیرتی که از تماشای فیلم محمد رسول الله داشتم را فراموش نمی کنم. واقعا باور نکردنی بود.
    اما در مورد خون خدا باید بگویم من یکی از سرگرمی هایم تماشای فیلم بد است. این عادت هم از ناچاری شروع شد. وقتی با اتوبوس به سفر یا دانشگاه می رفتم یا وقتی که مجبور بودم فیلمی از تلویزیون نگاه کنم. کم کم یاد گرفتم از تماشای فیلم بد لذت ببرم. بعضی اوقات سخت است. مثلا اخراجی های 3 که ایام عید از تلویزیون پخش شد واقعا بد بود و شانسی برای لذت بردن به مخاطب نمی داد. اما فیلمی دیدم که باید به دهنمکی خسته نباشید بگویم. grown ups با بازی آدام سندلر.

  2. من یادمه «روزهای زندگی» ِ شیخ‌طادی رو که در جشنواره دیدم، به‌قدری در کارگردانی افتضاح بود که در جاهایی حتی دلم می‌خواست چشمام رو ببندم! قطعاً از بدترین فیلم‌هایی بود که به‌عمرم دیده‌ام و کارگردانی بی‌شک مالک تمشک‌ترینِ تمشک‌ها. یادش به‌خیر… سیمرغ «بهترین کارگردانی» رو هم همون فیلم گرفت.

  3. فکر میکنم که واقعا واژه ی فیلم سفارشی برای من داره تبدیل به یه لغت بی معنا میشه. قبلا ها این واژه به درستی به فیلم هایی گفته می شد که کاملا مشخص بود فیلمساز هیچ ربطی به سوژه ی فیلمش نداره و سوژه ی دور از علایق فیلمساز به اون فرد “سفارش” شده بود. اما واقعا استفاده از این کلمه در مورد افرادی مثل نرگس آبیار و ابراهیم حاتمی کیا رو نمی فهمم. کاملا مشخص هستش که این افراد به اون ایدئولوژی (که عملا کلید واژه ی ژورنالیستی هستش به جای استفاده از کلمه ی مذهب) اعتقاد شخصی دارن و فیلم هایی که می سازن هم در همین راستا هستش.

    این حرفو به عنوان کسی میزنم که چند تا فیلم آخر حاتمی کیا و نفس آبیار رو یا اصلا دوست نداشتم یا در بهترین حالت برام فیلم های معمولی بودن. ولی برام روشنه که اگر فردا کل ساختار دولت ایران از پایه عوض شه، این افراد باز هم در مورد همین موضوعات فیلم خواهند ساخت.

    اما فارق از این صحبت ها خیلی از نقد هاتون لذت بردم و می برم اقای اسلامی با اینکه همیشه باهاتون هم نظر نیستم. ممنون که می نویسید امیدوارم تا اخر جشنواره ادامه دهید.

  4. پانزده سالی میشود که نوشته هایتان را دنبال می کنم. همیشه به ستاره ها و ریویوهایتان اعتماد میکنم و تا حالا پیش نیامده که اعتمادم کم شود ولی الان از یادداشتتان بر شبی که ماه کامل شد متعجب شدم چون این فیلم را دیده ام. نژادپرستی آشکار فیلم بخصوص در مورد پاکستانیها اذیت کننده بود و تعجب کردم که این جنبه اش را نادیده گرفته اید. متاسفانه خانم آبیار (که فیلم نفس اش را دوست داشتم) برای درآوردن یک روایت حکومتی از هیچ چیزی دریغ نکرده. درست مثل مهدویان در ماجرای نیمروز که طرف مقابل را به کل حذف کرده تا در غیابشان از آنها هیولا بسازد و از ماشین آدمکشی فیلم در مقابل آنها قهرمان. تکنیک قابل قبول این دو فیلم از قبح این رویکرد فاشیستی که هر دو اتخاذ کردند نمیکاهد. نمیدانم شاید من نباید این چیزها را در قضاوت دخالت بدهم ولی یادم هست که خودتان در جایی نوشتید که فیلمهای جان وینیِ جان فورد را بخاطر راست گرایی غالبشان دوست ندارید. یعنی ایدئولوژی فیلم هم برایتان مهم است.

    1. من اصلا احساس نکردم فیلم ضدپاکستانی‌ست. توی بیمارستان رفتار پاکستانی‌ها ابدا بد نبود. حتی اطلاعاتی‌هایی که برای نجات دختر آمده بودند نسبتا منفی بودند. در مورد ویژگی‌های ژانر هم هنوز همان‌قدر حساسم و برای همین به فیلم بیش‌تر از سه ستاره ندادم با این‌که به لحاظ فنی بالاتر بود.

  5. راستی یک سوال: هنوز یک حبه قند میرکریمی برایتان 4.5 ستاره است؟ ستاره هایش کم نشده؟ نمیدانم چرا یاد آن افتادم! یادش بخیر حتی دوستانتان در مجله فیلم هم به آن موضع گرفتند. تازگیها فیلم را دیدم و برای من همانقدر لذت بخش بود.

  6. آقای اسلامی عزیز در نوشته های تان نوعی عصبانیت پنهان هست که نمی دانم روی نقدها اثر گذاشته یا نه؛ شاید هنوز آزار ماجرای گرفتن کارت جشنواره از ناخودآگاه تان پاک نشده.

    1. هیچ عصبانیتی نیست. قضیه کارت‌ها چه ربطی به فیلم‌ها دارد؟ اتفاقا ستاره‌ها فکر نمی‌کنم پایین‌تر از سال‌های پیش باشد. لحن هم با تناسب با هر فیلمی فرق می‌کند.

  7. قسمت مسخره و غم انگیز ماجرا اینجاست که از مهملی مثل سمفونی نهم، بنیاد سینمایی فارابی حمایت کرده. از هامون رسیده اند به سمفونی نهم!

  8. به نظرم نرگس آبیار خیلی خیلی باهوش است. اگر هم موضوع فیلم‌اش سفارشی باشد، محتوای فیلم حرف خودش است. مثلا نفس موضوع‌اش دفاع مقدس است اما نه تنها گرامی‌دارنده‌ی جنگ و خشونت نیست که کاملا ضد آن است.
    امیدوارم در طول سال هم نوشتن از سینمای ایران را ادامه بدهید.

  9. سلام
    به نظرتان مقدمه چینی فیلم قصر شیرین طولانی نبود؟ اگر خیلی از آن اطلاعات در داخل ماشین به بیننده داده میشد فیلم منسجمتر نمیشد؟

  10. سلام
    بیش از همه مشتاقم یادداشتتان درباره فیلمهای سعید روستایی و نیما جاویدی را بخوانم. آیا “گزارش جشنواره” جز یادداشتهای سایت، در جایی به چاپ خواهید رساند؟

  11. آقای اسلامی چرا اینقد دیربه دیر نقد می نویسین یا حداقل در سایت منتشر نمی شوند.جدا از یادداشت های جشنواره که اتفاق خوبیه و دستتون درد نکنه ولی اخرین فیلمی که نقدتون رو خوندم هجوم بود.نوشته هاتون توی مجلات باید پیدا کرد؟توی سایت نشر نمیشن

    1. امسال درباره فیلم «سوزاندن» نوشتم که در سایت منتشر شد. همین‌طور درباره جشنواره کن گزارش مفصلی نوشتم که در ۲۴ منتشر شد.

  12. خیلی ممنون بابت نقد فیلم‌های جشنواره امسال کتاب مجموعه مفاهیم نقد شما یکی از بهترین کتاب‌ها در این حوزه است واما در مورد دو فیلم قصر شیرین و شبی.. چند نکته به ذهنم آمد دوست داشتم نظر شما رو هم بدونم.
    ابتدا درمورد فیلم قصر شیرین که به نظر میاد کارگردانی خیلی خوب میرکریمی فیلم نجات میده به لحاظ فیلمنامه پنهان کردن یه سری اطلاعات که مشخص نیست چرا پنهان میشه واقعا آزار دهنده و انگار اپیدمی از آثار فرهادی است. در این فیلم مطمئنا دانستن اطلاعاتی که توسط برادرزن در انتهای فیلم افشامیشه به نطر من اگر در همان ابتدا گفته می‌شد نتیجه بهتری در خیلی صحنه ها حاصل میشد مثل جر وبحث حامد بهداد با همسر دومش. این نوع فیلمنامه نویسی و پنهان کردن مهندسی شده اطلاعات آسیب جدی در درام است. به خصوص که درام اصلی براساس رابطه فرزندان با پدر شکل میگیره
    در مورد شبی که ماه کامل شد به لحاظ فیلم نامه مخصوصا در نیمه دوم فیلم بسیار جذاب است و حتی می‌توان گاف هایی مثل دلیل ساده لوحانه برای رفتن از ایران به دلیل مشکلات سانسور و نظارت چشم پوشی کرد. اما به لحاظ کارگردانی فیلم خانم ابیار مشکلات اساسی دارد اینکه در صحنه های عاشقانه نیمه اول فیلم حتی با چنین تشویشی روبرو باشیم یا در صحنه های در پاکستان دوربین آنقدر نا منظم و بی ربط به خصوص در بازار حرکت میکنه واقعا ضربه به فیلم نامه وارد کرده است حرف آخر شاید ترکیب فیلم نامه ای از خانم آبیار با کارگردانی آقای میرکریمی نتیجه بسیار خوبی داشته باشه و درسینمای ایران چه اصراری است این دو حوزه جدا از هم حتما توسط یک نفر انجام بشه

  13. لازم به ذکر است این دو فیلم از بهترین فیلم‌های جشنواره امسال هستن

  14. کاش روزهای نارنجی با بازیگر بهتری ساخته میشد. فیلم را دیدم دریغم آمد. نمیدانم هدیه تهرانی چرا چند سالی است که بازیگری را فراموش کرده

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

You cannot copy content of this page